مجموعه Resident Evil یکی از برجسته‌ترین و دلهره‌آورترین دنیاهای خلق‌شده در صنعت بازی‌های ویدیویی است. بیش از ۲۵ سال از آغاز این مجموعه می&zw...
مطالب پر بازدید
مطالب تصادفی
تاریخچه داستانی مجموعه Resident Evil
ویستاگیم

تایم‌لاین داستانی مجموعه Resident Evil

  • ۱۹۱۹ تا ۱۹۹۸- اتفاقات مهم پیش از شروع بازی‌ها
  • ۱۹۹۸- شیوع ویروس در کوهستان Arklay (اتفاقات Resident Evil 0 و Resident Evil)
  • ۱۹۹۸- حادثه Raccoon City (اتفاقات Resident Evil 2 و Resident Evil 3)
  • ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲- اتفاقات Resident Evil Survivor، CODE Veronica و Dead Aim
  • ۲۰۰۴- گروگان‌گیری دختر رئیس‌جمهور و شیوع Plaga (اتفاقات Resident Evil 4)
  • ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۵- فاجعه Terragrigia (اتفاقات Resident Evil Revelations)
  • ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹- حمله به عمارت اسپنسر و شیوع ویروس در آفریقای غربی (اتفاقات Resident Evil 5)
  • ۲۰۱۱- آزمایشات جزیره Sein (اتفاقات Resident Evil Revelations 2)
  • ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳- شیوع ویروس C (اتفاقات Resident Evil 6)
  • ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷- شیوع کپک سمی در اطراف خانه بیکر (اتفاقات Resident Evil 7)
  • ۲۰۲۱ تا ۲۰۳۷- گروگان‌گیری Rose Winters توسط مادر میراندا (اتفاقات Resident Evil Village)

[gallery columns="1" link="file" size="full" ids="32826"]

شروع وقایع داستانی Resident Evil و منشأ کپک

بازه زمانی:۱۹۱۹ تا ۱۹۹۸

مادر میراندا و کشف عامل ویروس

ریشه اتفاقات مجموعه Resident Evil به سال ۱۹۱۹ بازمی‌گردد، زمانی که دختر مادر میراندا بر اثر ابتلا به آنفولانزای اسپانیایی جان خود را از دست داد. این فاجعه، مادر میراندا را به ورطه افسردگی کشاند تا اینکه در جریان تحقیقاتی، موفق به کشف یک قارچ خاص شد که با نام Mold یا «کپک» شناخته می‌شود. آلودگی به این ماده، زندگی او را برای همیشه تغییر داد.

نکته:قارچ The Mold می‌تواند ژن‌های میزبان خود را تغییر دهد و آن‌ها را به ابر انسان‌هایی با قدرت، دوام و توانایی بازسازی خارق‌العاده تبدیل کند. برخی از مبتلایان به این ویروس حتی قادر به کنترل سایر افراد آلوده هستند.

پس از کشف این ماده، مادر میراندا تنها یک هدف داشت: استفاده از آن برای احیای دختر ازدست‌رفته‌اش. او امیدوار بود که بتواند با خلق یک موجود جدید، قالبی مناسب برای تولد دوباره دخترش فراهم کند. به همین دلیل، مجموعه‌ای از آزمایش‌های خطرناک و غیرانسانی را روی ساکنان روستای مجاور آغاز کرد.

این تصمیم نه‌تنها مسیر زندگی او را تغییر داد، بلکه پایه‌گذار وقایع بسیاری در آینده مجموعه شد و زمینه‌ساز اتفاقات تلخ و مرگبار در داستان‌های بعدی شد.

داستان رزیدنت ایول

آزوِل اِرل اسپنسر و پیدایش ویروس اجدادی

در دهه ۱۹۵۰، مادر میراندا با دانشمند جوانی به نام آزوِل اِرل اسپنسر (Oswell E. Spencer) آشنا شد و نقش راهنما و مربی او را ایفا کرد. اسپنسر در آزمایشات میراندا شرکت داشت و به‌طور ویژه به مفهوم جهش انسانی علاقه‌مند شد.

پس از مدتی، اسپنسر مسیر تحقیقاتی خود را از میراندا جدا کرد و هدف متفاوتی را دنبال نمود. در حالی که میراندا تلاش داشت دختر خود را احیا کند، اسپنسر به فکر ایجاد یک عصر جدید از تکامل انسانی افتاد.

مطالعات اسپنسر او را به غرب آفریقا رساند، جایی که او ویروسی به نام پروجنیتور (Progenitor Virus) را کشف کرد. این ویروس که با نام ویروس سفالی (Clay Virus) نیز شناخته می‌شود، عامل اولیه شیوع بیماری و منشأ تمامی اتفاقات فرنچایز Resident Evil به شمار می‌رود.

ویروس پروجنیتور نخستین‌بار توسط بنیان‌گذاران شرکت آمبرلا، یعنی ادوارد اَشفورد (Edward Ashford)، جیمز مارکوس (James Marcus) و آزوِل اِرل اسپنسر در ۴ دسامبر ۱۹۶۷ کشف شد. این کشف نقطه شروع تأسیس شرکت آمبرلا بود، شرکتی که اسپنسر مدیریت آن را به‌دست گرفت و تحقیقات خود را در مسیر کنترل بیولوژیکی و سلاح‌های ویروسی ادامه داد.

[caption id="" align="aligncenter" width="1152"] آزول ای اسپنسر از بازی های رزیدنت ایولدکتر آزْوِل اِرل اسپنسر، از بنیانگذاران کمپانی آمبرلا[/caption]

پیدایش ویروس‌های Resident Evil و شیوع اولیه در کوهستان Arklay

ویروس پروجنیتور و آغاز جهش‌های بیولوژیکی

تقریباً تمامی ویروس‌های مهم مجموعه Resident Evil از ویروس پروجنیتور نشأت گرفته‌اند. یکی از معدود افرادی که پس از ابتلا به ویروس سفالی جان سالم به در برد، لیسا تروِر (Lisa Trevor) بود که نخستین‌بار در نسخه بازسازی‌شده Resident Evil معرفی شد.

در دهه ۱۹۷۰، محققان شرکت آمبرلا موفق شدند با ترکیب ویروس پروجنیتور و DNA زالو، ویروس Tyrant یا همان T-Virus (ویروس تی) را ایجاد کنند. این لحظه یکی از نقاط حساس در تایم‌لاین اتفاقات مجموعه محسوب می‌شود.

ویروس تی:این ویروس معمولاً قربانیان خود را به زامبی تبدیل می‌کند، به‌طوری که توانایی‌های ذهنی خود را از دست داده و به دیگر موجودات حمله می‌کنند. با این حال، سویه‌های متفاوتی مانند Lickers و Pale Heads نیز وجود دارند که قابلیت‌های منحصر‌به‌فردی دارند. در برخی موارد، مبتلایان به این ویروس قدرت‌های فوق بشری کسب کرده و کنترل نسبی ذهن خود را حفظ می‌کنند.

پس از این کشف بزرگ، جیمز مارکوس، ویروس‌شناس ارشد شرکت، دچار اختلافاتی با اسپنسر شد. در نهایت، دو دانشمند جوان آمبرلا، ویلیام بیرکین و آلبرت وسکر مأمور شدند تا تحقیقات را به کوهستان آرکلی منتقل کنند. مارکوس تحقیقات خود را ادامه داد اما سرانجام توسط وسکر از میان برداشته شد.

با کنار رفتن مارکوس، نقش بیرکین در آمبرلا پررنگ‌تر شد. او در طول فعالیت خود، موجودات جهش‌یافته‌ای مانند Hunter و Tyrant را طراحی کرد که به‌عنوان B.O.W (سلاح‌های بیولوژیکی) شناخته می‌شوند. در ادامه، او موفق به کشف Golgotha Virus یا همان G-Virus شد.

ویروس جی:برخلاف ویروس تی، ویروس جی قربانیان را به زامبی تبدیل نمی‌کند؛ بلکه باعث جهش شدید جسمی شده و آن‌ها را از حالت انسانی خارج می‌کند. این ویروس قابلیت بازسازی فوق‌العاده‌ای دارد، به‌طوری که آسیب‌های جسمانی را با سرعت ترمیم می‌کند و حتی باعث ایجاد اندام‌های اضافی می‌شود.

شیوع ویروس از کوهستان Arklay - اتفاقات Resident Evil 0

بازه زمانی:سال ۱۹۹۸

داستان نخستین بازی مجموعه Resident Evil از اینجا آغاز می‌شود. در ماه جولای ۱۹۹۸، ماجراجویی بازیکنان از قطار Ecliptic Express شروع می‌شود، قطاری که متعلق به شرکت آمبرلا است و به منطقه کوهستانی Arklay رفت‌وآمد دارد.

در این روز خاص، آرامش سفر ناگهان با هجوم هیولاهای غول‌پیکری که از پنجره‌ها وارد قطار می‌شوند و مسافران را طعمه خود قرار می‌دهند، نابود می‌شود. هم‌زمان، مردی مرموز در میان این قتل‌عام، مشغول آواز خواندن است و از صحنه‌های مرگبار نظاره می‌کند...

ربکا در قطار سریع و السیر ecliptic express

اعزام نیروهای S.T.A.R.S و آغاز تحقیقات در کوهستان آرکلی

پس از گذشت دو ساعت، هلیکوپتری حامل نیروهای ویژه S.T.A.R.S در کوهستان آرکلی فرود می‌آید. این مأموریت نه به دلیل حمله به قطار Ecliptic Express، بلکه به‌دلیل وقوع قتل‌های مرموز و آدم‌خواری‌های وحشیانه‌ای است که در راکون سیتی گزارش شده بود. پلیس راکون سیتی تنها یک سرنخ از این جنایات در اختیار داشت که به این منطقه مربوط می‌شد، جایی که اولین موارد قتل رخ داده بود. بنابراین، S.T.A.R.S مأمور بررسی منطقه و شناسایی عاملان این فجایع شد.

ابتدا تیم Bravo در قالب یک هلیکوپتر راهی کوهستان آرکلی شد تا جست‌وجوی خود را آغاز کند. اما در مسیر، نقص فنی باعث سقوط هلیکوپتر در جنگل‌های کوهستان شد. اعضای تیم براوو که از این حادثه جان سالم به در بردند، تحقیقات خود را آغاز کردند، در حالی که کوین دولی، خلبان هلیکوپتر، برای محافظت از بقایای آن در محل باقی ماند.

حین جست‌وجو، تیم براوو به یک خودروی نظامی خراب برخورد کرد. رانندگان آن کشته شده بودند، اما تنها سرنشین بازمانده، بیلی کوئن، تفنگدار دریایی سابق ارتش که به اعدام محکوم شده بود، در خودرو دیده نمی‌شد. انریکو مارینی، کاپیتان تیم براوو، با تصور اینکه کوئن فرار کرده، دستور داد اعضای تیم برای دستگیری او متفرق شوند.

در ادامه، ربکا چمبرز، پزشک میدانی تیم براوو، بقایای قطار Ecliptic Express را پیدا کرد و برای بررسی وارد آن شد. در داخل، اجساد پوسیده مسافران به چشم می‌خورد؛ یا حداقل این‌طور به نظر می‌رسید. ناگهان، این مسافران یکی پس از دیگری از جای خود بلند شده و به ربکا حمله کردند. او به سرعت به سمت این مردگان متحرک شلیک کرد، اما همچنان در شوک بود—چراکه مطمئن بود این افراد قبلاً جان خود را از دست داده بودند.

ربکا و بیلی در رزیدنت ایول 0
درگیری ربکا و بیلی در قطار Ecliptic Express

در ادامه جستجوی قطار، ربکا چمبرز به‌طور ناگهانی با بیلی کوئن مواجه می‌شود که او را با اسلحه تهدید می‌کند. با این حال، پس از آنکه متوجه می‌شود ربکا زامبی نیست، از موضع خود عقب‌نشینی می‌کند. ربکا قصد دارد بیلی را دستگیر کند، اما او به ربکا هشدار می‌دهد که هرچه سریع‌تر از آنجا خارج شود.

ربکا که از فریب خوردن خود ناراحت است، فرصت چندانی برای پردازش احساساتش ندارد، زیرا در همان لحظه، یکی از افراد حاضر که ابتدا به‌عنوان یک زامبی تصور شده بود، با شکستن پنجره به داخل قطار سقوط می‌کند. این فرد ادوارد دیوی، عضو تیم براوو است که به‌شدت زخمی شده. او در آخرین لحظات عمرش هشدار می‌دهد که گروه‌شان مورد حمله زامبی‌ها و هیولاهای وحشتناک قرار گرفته است.

در همین زمان، انریکو مارینی از طریق بی‌سیم به ربکا اطلاع می‌دهد که در یکی از واگن‌های قطار اسنادی از سوابق بیلی پیدا کرده است. طبق این اطلاعات، بیلی به جرم قتل ۲۳ نفر به اعدام محکوم شده و به دلیل رفتار خشونت‌آمیز مدتی را در بیمارستان روانی گذرانده است.

ربکا که اکنون با احتیاط بیشتری رفتار می‌کند، به همراه بیلی به جستجو ادامه می‌دهد. در مسیر، آن‌ها با یکی دیگر از بازماندگان حمله روبه‌رو می‌شوند، اما هنگامی که تلاش می‌کنند با او ارتباط برقرار کنند، بدنش ناگهان روی زمین می‌افتد و به توده‌ای از زالوهای مهاجم تبدیل می‌شود. زالوها به قطار حمله می‌کنند و قصد دارند ربکا را نیز طعمه خود کنند، اما در لحظه‌ای حساس، بیلی برای نجات او وارد عمل می‌شود. این اقدام بیلی باعث می‌شود ربکا به او اعتماد کند.

زالوی ملکه در قالب جیمز مارکوس - رزیدنت ایول 0

توطئه آمبرلا و سرنخ‌های مرموز در قطار Ecliptic Express

بیلی و ربکا در ادامه مسیر، به مرد مرموزی که پیش‌تر در حال آواز خواندن دیده بودند، برخورد می‌کنند. او در میان انبوهی از زالوها احاطه شده است و به نظر می‌رسد که کنترل کامل آن‌ها را در اختیار دارد. در همین لحظه، قطار ناگهان دوباره به حرکت درمی‌آید. ربکا و بیلی که هنوز از شرایط موجود سر در نمی‌آورند، تصمیم می‌گیرند تا فعلاً آتش‌بس اعلام کرده و با همکاری یکدیگر کشف کنند که دقیقاً چه اتفاقی در حال وقوع است.

آن‌ها بی‌خبرند که قطار Ecliptic Express توسط نیروهای امنیتی آمبرلا برای بازرسی به سمت یکی از مراکز تحقیقاتی این شرکت هدایت شده است. در تمام این مدت، حرکات آن‌ها تحت نظر دکتر ویلیام بیرکین و آلبرت وسکر، دو دانشمند ارشد آمبرلا، بوده است. اما نکته غافلگیرکننده، حضور فرمانده واحد S.T.A.R.S در کنار این افراد است، که حقیقتی تلخ را آشکار می‌کند: این مأموریت از ابتدا تله‌ای برای اعضای تیم براوو بوده. اما هدف این دام چه بود؟

در حالی که وسکر مشغول صحبت با نیروهای آمبرلا از طریق بی‌سیم است، زالوهای جهش‌یافته مخفیانه به سربازان حمله می‌کنند. این یورش ناگهانی باعث از دست رفتن کنترل قطار و افزایش بی‌رویه سرعت آن می‌شود.

ربکا و بیلی به سرعت خود را به اتاق کنترل قطار می‌رسانند و تلاش می‌کنند تا سرعت آن را کاهش دهند. آن‌ها موفق می‌شوند از برخورد قطار با دیوار جلوگیری کنند، اما در نهایت قطار از ریل خارج شده و به‌سختی متوقف می‌شود. با خروج از قطار که حالا به‌طور کامل تخریب شده، خود را درون یک ایستگاه قطار مرموز در اعماق کوه‌های آرکلی می‌یابند—مکانی که مملو از زامبی‌ها و موجودات جهش‌یافته است.

پس از خروج از ایستگاه، آن‌ها به ساختمانی می‌رسند که در نگاه اول یک مدرسه برای آموزش کارکنان آینده آمبرلا به نظر می‌رسد. اما خیلی زود مشخص می‌شود که این مدرسه تنها یک پوشش است و در واقع یک مرکز تحقیقاتی مخفی برای توسعه و آزمایش سلاح‌های بیولوژیکی بوده است—مرکزی که توسط دکتر جیمز مارکوس، یکی از بنیان‌گذاران آمبرلا، اداره می‌شده است.

در همین حال، آلبرت وسکر و ویلیام بیرکین از طریق دوربین‌های امنیتی متوجه نفوذ بیلی و ربکا به این ساختمان می‌شوند. اما ناگهان تصویر توسط همان مرد مرموز که آواز می‌خواند، قطع می‌شود. او با افتخار اعلام می‌کند که مسئول حمله به قطار Ecliptic Express بوده و ویروس تی را در آزمایشگاه‌های آمبرلا منتشر کرده است—انتقامی خونین برای قتل دکتر مارکوس.

دکتر ویلیام بیرکین و آلبرت وسکر

توطئه دکتر مارکوس و نبرد ربکا و بیلی در مدرسه آمبرلا

با افزایش حملات در مدرسه آمبرلا، آلبرت وسکر و ویلیام بیرکین به این نتیجه می‌رسند که عامل اصلی، همان دکتر مارکوس است که به طریقی از مرگ بازگشته و از زالوهای جهش‌یافته برای ایجاد هرج‌ومرج در آمبرلا استفاده می‌کند. ترس آن‌ها از فاش شدن فعالیت‌های غیرقانونی شرکت و در نهایت سقوط آمبرلا، باعث می‌شود که هر دو برای آینده‌ای بدون این سازمان، برنامه‌ریزی کنند.

وسکر تصمیم می‌گیرد سایر اعضای تیم S.T.A.R.S را به عمارت اسپنسر بکشاند تا اطلاعات جنگی لازم را جمع‌آوری کند، در حالی که بیرکین قصد دارد از آمبرلا فرار کرده و تحقیقات خود روی ویروس جی را ادامه دهد. اما پیش از خروج، آن‌ها سیستم انفجار خودکار ساختمان مدرسه را فعال می‌کنند تا هرگونه مدارک و شواهد علیه خود را از بین ببرند.

در همین حال، بیلی و ربکا همچنان در حال جست‌وجو در مدرسه هستند. ربکا موفق می‌شود بیلی را وادار به اعتراف کند که چرا به اعدام محکوم شده، زیرا هیچ شباهتی به تصویر خشونت‌آمیزی که در پرونده‌اش ثبت شده، ندارد. بیلی فاش می‌کند که در جریان یک عملیات نظامی شکست‌خورده در آفریقا مقصر شناخته شده است؛ چراکه هنگام حمله به یک پایگاه چریکی، اطلاعات نادرست باعث تلفات سنگین شد و او از دستور تیراندازی به روستاییان بی‌گناه سرپیچی کرد. دولت ایالات متحده برای سرپوش گذاشتن روی این فاجعه، بیلی را قربانی کرد.

در جریان کاوش، آن‌ها اسنادی را کشف می‌کنند که نشان می‌دهد دکتر مارکوس از کودکان مدرسه به‌عنوان موش آزمایشگاهی برای آزمایش ویروس پروجنیتور و تی استفاده کرده است. او همچنین زالوهای جهش‌یافته‌ای را به‌وجود آورده که برای آلوده کردن کودکان و افراد دیگر از آن‌ها بهره می‌برد. اما اختلافات میان مارکوس و اسپنسر—یکی دیگر از بنیان‌گذاران آمبرلا—به جدایی آن‌ها منجر شد، زیرا مارکوس باور داشت که اسپنسر قصد دارد تحقیقاتش را به نام خود ثبت کند.

در ادامه، ربکا و بیلی طی درگیری با هیولاهای میمون‌مانند از یکدیگر جدا می‌شوند. ربکا، در جستجوی بیلی، یک آزمایشگاه مخفی در زیرزمین مدرسه کشف می‌کند که در آن B.O.W (سلاح‌های بیولوژیکی) در حال توسعه بودند. در این میان، انریکو که از طریق مسیری دیگر وارد ساختمان شده، با ربکا روبه‌رو می‌شود و به او می‌گوید که این مرکز تحقیقاتی به یک عمارت قدیمی وابسته به آمبرلا ختم می‌شود، جایی که اعضای تیم براوو منتظر او هستند. اما ربکا، که اکنون به بیلی اعتماد و علاقه پیدا کرده، تصمیم می‌گیرد در مدرسه بماند و او را پیدا کند. انریکو با اکراه می‌پذیرد که او را ترک کند.

در نهایت، ربکا موفق می‌شود بار دیگر بیلی را بیابد؛ او در استخری گرفتار شده که دکتر مارکوس قربانیان آزمایش‌های شکست‌خورده خود را در آنجا رها می‌کرد. آن‌ها با مرد مرموز آوازخوان روبه‌رو می‌شوند که خود را زالوی ملکه معرفی می‌کند—یکی از بزرگ‌ترین مخلوقات دکتر مارکوس. Queen Leech توضیح می‌دهد که مارکوس ۱۰ سال پیش توسط تیم امنیتی آمبرلا ترور شد، و تحقیقات چندین ساله‌ی او روی ویروس پروجنیتور و تی به دستور اسپنسر، توسط وسکر و بیرکین دزدیده شد.

[caption id="" align="aligncenter" width="1200"] دکتر جیمز مارکوس از بازی های رزیدنت ایولدکتر جیمز مارکوس، از بنیانگذاران آمبرلا و کاشف ویروس تی[/caption]

بازگشت زالوی ملکه و نابودی مرکز تحقیقاتی آمبرلا

پس از آنکه جسد دکتر مارکوس همراه با زالوهایش در رودخانه‌ای رها شد، زالوی ملکه بدن او را آلوده کرده و از آن به‌عنوان منبع تغذیه خود استفاده کرد تا زنده بماند. طی ۱۰ سال، ویروس تی درون زالوی ملکه جهش یافت و قدرتی خارق‌العاده به آن بخشید، به‌گونه‌ای که توانست به نسخه‌ای جوان‌تر و قدرتمندتر از مارکوس تبدیل شود. پس از تغذیه از مغز مارکوس، زالوی ملکه خاطرات و حافظه‌ی او را جذب کرده و حالا به‌عنوان دکتر مارکوس جدید، برای انتقام آماده شده است. او که این تحول را یک مداخله الهی می‌داند، در تلاش است تا با نابودی آمبرلا و جهان، انتقام خالق خود را بگیرد.

در ادامه، زالوی ملکه به شکل جهش‌یافته واقعی خود تبدیل شده و به ربکا و بیلی حمله می‌کند، زیرا آن‌ها را تهدیدی برای اهدافش می‌بیند. نبردی وحشیانه میان قهرمانان داستان و این موجود آغاز می‌شود، اما ربکا و بیلی موفق می‌شوند جان سالم به در ببرند و در ظاهر آن را از بین ببرند. پس از این درگیری، آن‌ها آسانسوری را پیدا کرده و به مدرسه بازمی‌گردند.

با خروج آن‌ها، زالوی ملکه با استفاده از ویروس تی دوباره احیا شده و جستجوی خود برای تعقیب بیلی و ربکا را ادامه می‌دهد. وضعیت وخیم‌تر می‌شود؛ چراکه صدای آژیر خطر بلند شده و سیستم خود تخریبی ساختمان فعال می‌شود. کل مرکز تحقیقاتی در آستانه نابودی کامل قرار گرفته و زمان برای فرار به‌سرعت رو به پایان است.

زالوی ملکه در زیدنت ایول 0

آخرین نبرد ربکا و بیلی در برابر زالوی ملکه

در اوج نبردی ناامیدکننده، ربکا و بیلی بار دیگر در آشیانه‌ی هلیکوپتر با زالوی ملکه روبه‌رو می‌شوند. در برابر این هیولای مخوف، امیدی به پیروزی به نظر نمی‌رسد، تا اینکه یکی از حملات زالوی ملکه سقف را شکافته و نور خورشید از میان آن به داخل می‌تابد، باعث سوختن بدن موجود می‌شود. در این لحظه، ربکا متوجه حساسیت زالوی ملکه به نور خورشید می‌شود. او بدون اتلاف وقت به سمت پنل کنترل سقف جمع‌شونده‌ی انبار می‌رود و آن را باز می‌کند تا این موجود در معرض نور سوزان قرار گیرد.

در ادامه، بیلی نیز با شلیک یک مگنوم ضربه‌ی نهایی را وارد کرده و زالوی ملکه را به داخل تونل آسانسور پرتاب می‌کند. سقوط آن با انفجار مهیب ساختمان همراه می‌شود و موجود برای همیشه نابود می‌گردد.

با پایان نبرد، ربکا و بیلی از دوردست عمارتی را مشاهده می‌کنند که انریکو پیش‌تر از آن سخن گفته بود. اما پیش از جدایی، ربکا تصمیم می‌گیرد لطفی بزرگ در حق بیلی انجام دهد—او پلاک شناسایی بیلی را به مأموران تحویل خواهد داد تا مرگ او اعلام شود، به این ترتیب بیلی می‌تواند بدون سابقه جرم و به‌عنوان یک مرد آزاد زندگی جدیدی را آغاز کند.

بیلی با این نقشه موافقت کرده و پیش از ترک ربکا، با احترام نظامی از او تشکر می‌کند. ربکا، با چشمانی اشکبار، با بیلی خداحافظی کرده و به سمت عمارت می‌رود، در حالی که آگاه است مأموریت هولناک او تازه آغاز شده است.

صحنه ای از بازی Resident Evil 1

مأموریت تیم S.T.A.R.S در کوهستان آرکلی

بازه زمانی:سال ۱۹۹۸، ادامه‌ی اتفاقات Resident Evil 0

مأموریت کریس ردفیلد و جیل ولنتاین برای نجات اعضای S.T.A.R.S

در حالی که تیم براوو برای زنده ماندن در کوهستان آرکلی تلاش می‌کرد، سایر اعضای واحد S.T.A.R.S در راکون سیتی به‌دنبال برقراری ارتباط با آن‌ها بودند. پس از عدم موفقیت در ارتباط بی‌سیم، آلبرت وسکر، فرمانده واحد S.T.A.R.S، دستور اعزام تیم آلفا را برای نجات تیم براوو صادر کرد. اما هیچ‌یک از اعضای گروه نمی‌دانستند که وسکر خود عامل اصلی این فاجعه است و مخفیانه آن‌ها را به سمت نابودی هدایت می‌کند.

حمله ناگهانی در کوهستان آرکلی

با رسیدن تیم آلفا به موقعیت، لاشه هلیکوپتر سقوط کرده تیم براوو کشف شد. پس از بررسی، جسد کوین دولی که به‌طرز وحشیانه‌ای مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، درون آن دیده شد. بلافاصله پس از این کشف، اعضای تیم آلفا با حمله‌ی ناگهانی یک گروه سگ وحشی مواجه شدند. در این درگیری، جوزف فراست، یکی از اعضای تیم، به‌طرز وحشتناکی تکه‌تکه شد.

اعضای تیم که قصد داشتند جوزف را نجات دهند، متوجه شدند که گلوله‌هایشان تأثیری روی این سگ‌های عجیب ندارد. شوک ناشی از این صحنه‌های هولناک باعث شد برد ویکرز، خلبان تیم، با هلیکوپتر محل را ترک کند و اعضای تیم آلفا را در کوهستان آرکلی سرگردان کند.

عمارت Resident Evil 1

فرار تیم S.T.A.R.S به عمارت اسپنسر و وحشت درون آن

در میان هرج‌ومرج کوهستان آرکلی، اعضای باقی‌مانده تیم آلفا چاره‌ای جز فرار به نخستین پناهگاه ممکن ندارند. پس از مدتی، آن‌ها به یک عمارت متروکه برخورد می‌کنند و به سرعت به داخل آن پناه می‌برند. تنها بازماندگان این گروه شامل کریس ردفیلد، جیل ولنتاین، بری برتون و آلبرت وسکر هستند. پس از فرار از دست سگ‌های جهش‌یافته، تیم تصمیم می‌گیرد برای بررسی بهتر عمارت، به گروه‌های کوچک‌تر تقسیم شود.

در جریان جست‌وجو، آن‌ها به فردی با ظاهر عجیب و درحال پوسیدن برخورد می‌کنند که در حال خوردن بقایای بدن کنت سالیوان، یکی از اعضای تیم براوو، است. در ابتدا تصور می‌شود که او مسئول قتل‌های آدم‌خواری اخیر در این منطقه است. اما خیلی زود مشخص می‌شود که این فرد هم مانند سگ‌های وحشی بیرون عمارت، نسبت به گلوله‌ها بی‌حس است و هیچ دردی را حس نمی‌کند—تا زمانی که گلوله‌ای مستقیماً به مغزش اصابت کرده و او را از پا درمی‌آورد.

با این حال، این تهدید پایان ماجرا نیست. خیلی زود روشن می‌شود که این عمارت مملوء از زامبی‌های جهش‌یافته و خطرناک است. اعضای تیم با پیشروی بیشتر، درمی‌یابند که زامبی‌ها تنها ساکنان شرور این مکان نیستند؛ بلکه سایر موجودات وحشی نیز در آن کمین کرده‌اند. حیواناتی مانند کلاغ‌های خونخوار، عنکبوت‌های عظیم، مارهای کشنده، کوسه‌های مرگبار، گیاهان جهش‌یافته و حتی مارمولک‌های انسان‌نما که به طرز وحشتناکی خطرناک هستند، در این عمارت حضور دارند.

افزون بر این، عمارت اسپنسر پر از تله‌های مرگبار و معماهای پیچیده است که برای جلوگیری از ورود افراد متجاوز طراحی شده بودند. در این شرایط، تیم S.T.A.R.S متوجه می‌شود که این مأموریت نه‌تنها یک عملیات نجات نیست، بلکه به یک نبرد برای زنده ماندن در دل کابوسی وحشتناک تبدیل شده است.

مبارزات بازی Resident Evil 1

افشای حقیقت در عمارت اسپنسر و خیانت آلبرت وسکر

پس از عبور از خطرات متعدد، اعضای تیم آلفا موفق به یافتن ربکا چمبرز می‌شوند، که متأسفانه تنها بازمانده‌ی تیم براوو است. آن‌ها در نهایت راه خود را به آزمایشگاه مخفی زیر عمارت اسپنسر پیدا می‌کنند و حقیقت هولناک این مکان را کشف می‌کنند.

تمام موجودات جهش‌یافته‌ای که در عمارت سرگردان هستند، نتیجه شیوع گسترده ویروس تی بوده‌اند. هدف آمبرلا از توسعه این ویروس، ساخت سلاح‌های B.O.W برای فروش به ارتش‌های سراسر جهان بود. اما زمانی که زالوی ملکه، که خود را به‌عنوان دکتر مارکوس جا زده بود، ویروس تی را در این مرکز منتشر کرد، همه کارکنان آزمایشگاه به زامبی تبدیل شدند و سلاح‌های B.O.W که تحت کنترل بودند، آزاد شدند و هرج‌ومرج فراگیری شکل گرفت. در همین حین، اعضای تیم S.T.A.R.S به حقیقتی تلخ پی می‌برند—آلبرت وسکر در واقع یکی از دانشمندان ارشد آمبرلا بوده است.

خیانت وسکر و آزمایش مرگبار آمبرلا

پس از رویارویی، تیم S.T.A.R.S در برابر آلبرت وسکر ایستادگی می‌کند. وسکر بدون هیچ ترسی اعتراف می‌کند که تمام این مدت برای آمبرلا کار می‌کرده است. او توضیح می‌دهد که این مأموریت برای آزمایش توانایی‌های رزمی سلاح‌های B.O.W طراحی شده بود و اعضای S.T.A.R.S قرار بود پس از کشته شدن، داده‌های جنگی ارزشمندی را برای آمبرلا فراهم کنند. اما وسکر نقشه‌ی دیگری در ذهن داشت—او قصد داشت به آمبرلا خیانت کند و این اطلاعات را به شرکت رقیب بفروشد، زیرا تصور می‌کرد که شیوع ویروس تی، سرانجام باعث سقوط آمبرلا خواهد شد.

نبرد نهایی و فرار از عمارت در حال انفجار

پیش از ترک عمارت، وسکر پروتکل خودتخریبی ساختمان را فعال می‌کند تا تمامی مدارک باقی‌مانده را از بین ببرد. او همچنین T002-Tyrant، یکی از پیشرفته‌ترین نتایج آزمایش‌های ویروس تی، را آزاد می‌کند تا اعضای تیم را از میان بردارد. با این حال، Tyrant به شکل ناپایداری درمی‌آید و دیوانه می‌شود—و به‌جای حمله به تیم، وسکر را هدف قرار می‌دهد.

پس از نبردی شدید و مرگبار، قهرمانان داستان موفق به شکست Tyrant می‌شوند. در آخرین لحظات قبل از انفجار عمارت، برد ویکرز، خلبان تیم، با هلیکوپتر به کمک آن‌ها می‌آید و همه را از این جهنم فراری می‌دهد.

تنها بازماندگان شناخته‌شده‌ی این فاجعه، جیل ولنتاین، کریس ردفیلد، بری برتون، برد ویکرز و ربکا چمبرز هستند. آن‌ها که از مهلکه جان سالم به در برده‌اند، به سختی نفس راحتی می‌کشند—اما در اعماق وجودشان، به‌خوبی می‌دانند که این کابوس هنوز به پایان نرسیده است.

مبارزات لئون کندی در بازی resident evil 2

فاجعه‌ی راکون سیتی و ورود لئون کندی

بازه زمانی:سال ۱۹۹۸

شروع بحران در راکون سیتی

دو ماه پس از رخدادهای Resident Evil 1، قسمت بعدی این مجموعه در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. شخصیت اصلی این بازی، لئون اس. کندی، پلیس جوانی است که به‌سمت راکون سیتی در حال رانندگی است تا نخستین روز کاری خود را به‌عنوان عضو نیروی پلیس محلی آغاز کند. با این حال، هنگام ورود به شهر با صحنه‌ای غیرمنتظره مواجه می‌شود—خیابان‌های راکون سیتی مملوء از زامبی‌های سرگردان هستند.

ملاقات با کلر ردفیلد و کشف رازهای جدید

در میان آشوب شهری، لئون با زنی جوان به نام کلر ردفیلد روبه‌رو می‌شود، یکی از بازماندگان این فاجعه. کلر توضیح می‌دهد که برای یافتن کریس ردفیلد، برادرش، به راکون سیتی آمده است، زیرا چند ماهی است که ارتباطی با او نداشته. با این حال، یک تصادف شدید باعث می‌شود آن‌ها از یکدیگر جدا شوند، اما توافق می‌کنند که در اداره پلیس راکون سیتی با هم ملاقات کنند.

اداره پلیس راکون سیتی—آخرین سنگر در برابر زامبی‌ها

پس از رسیدن به ساختمان پلیس، لئون و کلر با صحنه‌ای هولناک روبه‌رو می‌شوند—تمامی بخش‌ها تحت هجوم زامبی‌ها و موجودات جهش‌یافته قرار گرفته‌اند. با جست‌وجو در داخل، موفق می‌شوند ماروین برانا، یکی از افسران بازمانده را پیدا کنند، اما او پیش‌تر مورد حمله قرار گرفته و در آستانه‌ی تبدیل به زامبی است. در آخرین لحظات، ماروین به آن‌ها هشدار می‌دهد که سایر پلیس‌ها کشته شده‌اند و باید هرچه سریع‌تر فرار کنند.

همچنین، کلر دفترچه‌ی خاطرات کریس را در اینجا پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که او شهر را به مقصد اروپا ترک کرده است. حالا که دیگر دلیلی برای ماندن در راکون سیتی وجود ندارد، لئونو کلرتصمیم می‌گیرند که از شهر خارج شوند و در مسیر خود، دیگر بازماندگان را نجات دهند.

ادا وانگ در بازی resident evil 2

جدایی لئون و کلر و رویارویی با Mr. X

در این مرحله، مسیر لئون و کلر از یکدیگر جدا می‌شود. پس از خروج اضطراری از اداره پلیس که ماروین برای او فراهم کرده بود، لئون با یک مأمور FBI به نام ایدا وانگ روبه‌رو می‌شود. او از ایدا درباره اتفاقات وحشتناک شهر سؤال می‌کند، اما ایدا تنها به او هشدار می‌دهد که هرچه سریع‌تر فرار کند.

در ادامه، لئون با بن برتولوچی، یک روزنامه‌نگار که در بازداشتگاه گیر افتاده بود، ملاقات می‌کند. بن به او خبر می‌دهد که آمبرلا پشت این فاجعه قرار دارد و حتی برایان آیرونز، رئیس پلیس راکون سیتی، را با رشوه خریده‌اند تا حقیقت را پنهان کند. لئون ابتدا این ادعاها را باور نمی‌کند، اما قبل از آنکه بتواند اطلاعات بیشتری بگیرد، یک موجود غول‌پیکر از دیوار عبور کرده و بن را درجا به قتل می‌رساند.

ورود Mr. X و اتحاد لئون و ایدا

این موجود غول‌پیکر همان T00-Tyrant، معروف به Mr. X، یکی از سلاح‌های B.O.W قدرتمند آمبرلا است که برای از بین بردن تمام شاهدان شیوع ویروس در شهر ارسال شده است. لحظاتی تا نابودی لئون باقی نمانده بود که ایدا وانگ با کوبیدن یک ون پلیس به مستر ایکس، جان لئون را نجات می‌دهد.

پس از این واقعه، ایدا گفته‌های بن درباره نقش آمبرلا در این فاجعه را تأیید می‌کند و توضیح می‌دهد که به‌دنبال سرنخی برای رسیدن به یکی از دانشمندان این شرکت به نام آنت بیرکین است، که گمان می‌رود عامل این بحران باشد. لئون از ایدا می‌خواهد که با او همکاری کند تا بتوانند افراد مسئول نابودی راکون سیتی و مردم بی‌گناه آن را به‌دست عدالت بسپارند.

با اکراه، ایدا قبول می‌کند که لئون به تحقیقاتش بپیوندد، و هر دو با یکدیگر راهی جستجوی آنت بیرکین و منبع این فاجعه، یعنی ویروس G می‌شوند.

مبارزه با مستر ایکس در بازی resident evil 2

دختر گمشده و فاجعه‌ای در حال گسترش

در همین حال، کلر ردفیلد با دختربچه‌ای به نام شری بیرکین روبه‌رو می‌شود که در میان هرج‌ومرج شهر به دنبال مادرش می‌گردد. مدت کوتاهی پس از این دیدار، برایان آیرونز، رئیس پلیس راکون سیتی، شری را ربوده و به یتیم‌خانه شهر منتقل می‌کند. هنگامی که کلر به آنجا می‌رسد، با صحنه‌ای وحشتناک مواجه می‌شود—جسد آیرونز، که از سینه‌ی او یک انگل جهش‌یافته بیرون زده است. خوشبختانه، شری همچنان زنده است و آن‌ها از طریق مسیر مخفی که در دفتر آیرونز تعبیه شده، موفق به فرار می‌شوند.

اما فرار آن‌ها طولی نمی‌کشد که مستر ایکس از راه می‌رسد و شروع به تعقیبشان می‌کند. او درون یک آسانسور، کلر و شری را به دام می‌اندازد، اما پیش از وارد کردن ضربه‌ی نهایی، توسط همان انگل جهش‌یافته که بدن آیرونز را آلوده کرده بود، تکه‌تکه می‌شود. شری با وحشت به کلر می‌گوید که این هیولا در واقع پدرش بوده است. در همین لحظه، آسانسور در اثر آشفتگی فرومی‌ریزد و همه‌ی آن‌ها را به مسیر فاضلاب شرکت آمبرلا می‌اندازد.

جستجوی درمان و کشف رازهای پنهان

پس از به‌هوش آمدن، کلر آنت بیرکین، مادر شری را می‌بیند که دخترش را به مکانی امن منتقل می‌کند. با وجود اعتراض‌های آنت، کلر تصمیم می‌گیرد که شری را دنبال کند تا از سلامتی او مطمئن شود. اما وقتی متوجه می‌شود که شری به ویروس G آلوده شده و در آستانه‌ی جهش قرار دارد، شوکه می‌شود. آنت از طریق یک ارتباط داخلی به آن‌ها اطلاع می‌دهد که راه درمان او در مرکز تحقیقاتی NEST قرار دارد. با درخواست کلر برای کمک، آنت از همکاری امتناع می‌کند، زیرا مشغول متوقف کردن هیولایی است که او را ویلیام خطاب می‌کند.

کلر که چاره‌ای جز نجات شری ندارد، تصمیم می‌گیرد او را به NEST ببرد. اتفاقاً در همین زمان، لئون و ایدا نیز در حال حرکت به سمت این مرکز تحقیقاتی هستند.

هر دو گروه با اهداف متفاوت وارد NEST می‌شوند—لئون و ایدا برای یافتن مقصر اصلی شیوع ویروس G، و کلر برای یافتن درمانی برای شری. در این مکان، علت واقعی گسترش ویروس در راکون سیتی آشکار می‌شود.

ویلیام بیرکین پس از تکمیل تحقیقات خود روی ویروس G، قصد داشت این فناوری را به ارتش ایالات متحده بفروشد. اما وقتی مقامات ارشد آمبرلا از خیانت او مطلع شدند، تیم شبه‌نظامی خود را برای مقابله با او اعزام کردند. بیرکین از تحویل ویروس خودداری کرد و طی درگیری، توسط مأموران U.S.S (سرویس اطلاعات مخفی آمبرلا) به ضرب گلوله کشته شد.

در آخرین تلاش برای جلوگیری از به‌دست گرفتن نتایج تحقیقاتش توسط آمبرلا، بیرکین ویروس G را به خود تزریق کرد و به یک B.O.W جهش‌یافته تبدیل شد. در اثر این جهش، او کنترل ذهن خود را از دست داد، مأموران آمبرلا را قتل‌عام کرد و نمونه‌های باقی‌مانده از ویروس را نابود کرد. با پخش شدن نمونه‌های ویروسی، موش‌ها آن‌ها را مصرف کرده و بیماری را به‌سرعت در سراسر شهر منتشر کردند.

ویلیام بیرکین در بازی resident evil 2

پایان فاجعه در راکون سیتی و نابودی آمبرلا

پس از رسیدن کلر و لئون به مرکز تحقیقاتی NEST، آن‌ها با ویلیام بیرکین روبه‌رو می‌شوند. در همین لحظه، آنت بیرکین نیز از راه می‌رسد و تلاش می‌کند تا همسرش را برای همیشه از بین ببرد، اما در این نبرد به‌شدت مجروح می‌شود. پس از شکست دادن ویلیام، روند داستان بسته به انتخاب شخصیت بازیکن تغییر می‌کند.

مسیر لئون—افشای حقیقت تلخ درباره ایدا

در خط داستانی لئون، آنتحقیقتی تلخ را افشا می‌کند— ایدا وانگمأمور FBI نیست، بلکه یک جاسوس است که قصد دارد ویروس Gرا سرقت کرده و در بازار سیاه بفروشد. لئون که از این حقیقت شوکه شده است، با ایدا درگیر می‌شود. در نهایت، ایدا به واقعیت اعتراف می‌کند و اسلحه را به‌سوی لئون نشانه می‌گیرد، اما نمی‌تواند خود را قانع کند که ماشه را بکشد. درست در این لحظه، آنت به او شلیک می‌کند، و باعث سقوط مرگبار ایدا به همراه نمونه‌های ویروس G می‌شود.

مسیر کلر—نجات شری از ویروس G

در مسیر داستانی کلر، او به همراه آنت موفق می‌شود شری را از آلودگی ویروس G نجات دهد. اما آنت که به‌شدت آسیب دیده، کمی بعد جان خود را از دست می‌دهد. پس از این اتفاق، لئون نمونه‌های ویروس G را برمی‌دارد، اما ناگهان سیستم خودتخریبی NEST فعال شده و گروه باید در مدت زمان کوتاهی راهی برای فرار بیابد.

فرار از نابودی و نبرد پایانی

در حین فرار، لئون و کلر با چالش‌های آخرین لحظات روبه‌رو می‌شوند. لئون برای بار آخر با مستر ایکس مبارزه می‌کند، در حالی که کلر مجبور است با نسخه جهش‌یافته جدید ویلیام بیرکین روبه‌رو شود. ایدا، که به لطف گجت‌های مخصوصش از سقوط جان سالم به در برده، یک راکت لانچر را به سمت لئون پرتاب می‌کند و به او یادآوری می‌کند که حالا حساب‌هایشان تسویه شده است. در نهایت، لئون و کلر هیولاها را نابود کرده و موفق می‌شوند خود را به قطار برسانند و در آخرین لحظات از ساختمان خارج شوند.

نابودی نهایی ویلیام بیرکین

اما همراهی آن‌ها با بازگشت ویلیام بیرکین کوتاه مدت است. ویلیام که برای چندمین‌بار جهش یافته، به توده‌ای عظیم از گوشت، دندان، چشم و شاخک تبدیل شده است. با تلاش فراوان، لئون و کلر موفق می‌شوند واگن قطاری را که ویلیام در آن حضور دارد، جدا کنند، و در لحظه‌ی انفجار تأسیسات NEST، این هیولا را برای همیشه نابود کنند.

پایان ماجرا—اما نه پایان مأموریت

پس از این نبرد سخت، لئون، کلر و شری از سمت دیگر تونل خارج می‌شوند و از طولانی‌ترین شب زندگی خود جان سالم به در می‌برند. اما این پایان کار نیست—کلر و لئون تصمیم می‌گیرند که آمبرلا را به‌خاطر جنایاتش، یک‌بار برای همیشه نابود کنند.

نمسیس در بازی رزیدنت اویل 3

هجوم Nemesis و تلاش جیل برای بقا

بازه زمانی:سال ۱۹۹۸

آغاز بحران و سرنوشت جیل ولنتاین

داستان Resident Evil 3 کمی پس از وقایع Resident Evil 1 رخ می‌دهد. پس از فاجعه‌ی عمارت اسپنسر، کریس ردفیلد، جیل ولنتاین و بری برتون از برایان آیرونز، رئیس پلیس راکون سیتی، درخواست کردند تا تحقیقات گسترده‌ای را علیه آمبرلا آغاز کند. اما آیرونز که تحت نفوذ این شرکت بود، به‌شدت مخالفت کرد.

خیلی زود، تیم S.T.A.R.S دریافت که نفوذ آمبرلا در سراسر راکون سیتی گسترده شده است و نباید به هیچ‌یک از مقامات رسمی شهر اعتماد کنند. کریس برای بررسی شاخه اروپایی آمبرلا راهی اروپا شد، و بری نیز پس از انتقال خانواده‌اش به کانادا به دنبال او رفت. اما جیل تصمیم گرفت در شهر بماند تا شاید بتواند مدرکی علیه آمبرلا بیابد.

راکون سیتی در سراشیبی سقوط

دو ماه از این اتفاقات گذشت، اما جیل در تحقیقاتش به نتیجه‌ای نرسید. آیرونز، واحد S.T.A.R.S را منحل کرد و جیل را به حالت تعلیق درآورد. او که تحت نظارت دائمی قرار داشت، تصمیم گرفت راکون سیتی را ترک کرده و به کریس و بری در اروپا ملحق شود. اما درست هنگامی که آماده ترک شهر بود، یکی از جدیدترین دستاوردهای Tyrant، یعنی Nemesis، به او حمله کرد.

آمبرلا برای از بین بردن نیروهای S.T.A.R.S، Nemesis را به‌عنوان سلاحی بیولوژیکی فرستاده بود تا هرگونه مداخله علیه این شرکت را متوقف کند. پس از تعقیب و گریز نفس‌گیر، جیل موقتاً موفق شد از دست Nemesis فرار کند و با برد ویکرز ملاقات کند. آن‌ها به‌زودی متوجه شدند که شهر در هرج‌ومرج غرق شده است—زامبی‌ها در خیابان‌ها جولان می‌دهند و مردم یکی پس از دیگری کشته می‌شوند.

مبارزه برای بقا و رویارویی با نمسیس

آن‌ها در یک کافه پناه گرفتند، اما برد در این میان مورد حمله زامبی‌ها قرار گرفت و گاز گرفته شد. با آگاهی از سرنوشت اجتناب‌ناپذیر خود، او برای خریدن زمان و کمک به جیل در آنجا ماند تا حمله زامبی‌ها را کند کند.

هنگام فرار، جیل یک هلیکوپتر نجات را می‌بیند و خلبان از او می‌خواهد که خود را به پارکینگ برساند. اما لحظاتی قبل از رسیدن به هدف، Nemesis ظاهر شده و هلیکوپتر را نابود می‌کند تا مانع فرار او شود. جیل که دیگر جایی برای عقب‌نشینی ندارد، تصمیم می‌گیرد مستقیماً به Nemesis حمله کند و با یک خودرو او را زیر بگیرد.

با وجود برتری Nemesis در این نبرد، درست در لحظه‌ای حساس، یک سرباز مداخله می‌کند و با یک راکت لانچر او را مورد هدف قرار می‌دهد. هرچند، این موجود جهش‌یافته جان سالم به در می‌برد، اما به‌شدت آسیب دیده و از کار افتاده می‌شود. این سرباز که کارلوس الیویرا نام دارد، جیل را به مسیر متروهدایت می‌کند تا به دیگر بازماندگان بپیوندد.

نمسیس در بازی Resident Evil 3

نقشه‌ی فرار از راکون سیتی و مقابله با نمسیس

پس از مواجهه با نمسیس، کارلوس الیویرا به جیل ولنتاین توضیح می‌دهد که او برای سرویس مقابله با خطرات زیستی آمبرلا (U.B.C.S) کار می‌کند و مأموریت دارد تا بازماندگان را از این فاجعه نجات دهد. آن‌ها به مترو رسیده و با فرمانده‌ی کارلوس، میکائیل ویکتور، ملاقات می‌کنند.

ویکتورتوضیح می‌دهد که برنامه‌ی آن‌ها، فعال‌سازی قطار مترو برای خروج بازماندگان است. اما نیروهای U.B.C.S تقریباً به‌طور کامل نابود شده‌اند و آن‌ها به کمک جیل نیاز دارند. جیل که ابتدا به دلیل وابستگی آن‌ها به آمبرلا بدبین است، سرانجام برای نجات مردم با این نقشه موافقت می‌کند.

تنش در مترو و رویارویی مجدد با نمسیس

در مسیر جست‌وجو، جیل به یکی از سربازان مجروح U.B.C.S برخورد می‌کند. اما نیکولای زینوویو، یکی دیگر از اعضای جوخه، بدون هیچ تردیدی با شلیک گلوله او را از پای درمی‌آورد. جیل با خشم وارد بحثی شدید با نیکولای می‌شود، اما نیکولای او را بیش از حد احساسی و ساده‌لوح می‌داند.

با وجود این، جیل موفق می‌شود سیستم مترو را راه‌اندازی کرده و به ایستگاه قبلی بازگردد. اما لحظاتی بعد، نمسیس بار دیگر ظاهر می‌شود. جیل تلاش می‌کند او را سرگرم نگه دارد تا نیروهای U.B.C.S بتوانند تعمیر قطار را به اتمام رسانده و راهی خروج شوند.

نبرد مرگبار با نمسیس

مبارزه میان جیل و نمسیس به نبردی طولانی و نفس‌گیر تبدیل می‌شود. نمسیس ابتدا از یک شعله‌افکن استفاده می‌کند تا جیل را زنده‌زنده بسوزاند، سپس با راکت لانچر به سمت او شلیک می‌کند. در لحظه‌ای حساس، کارلوس با واکنشی سریع، یک تانکر سوخت را در نزدیکی نمسیس منفجر کرده و او را زمین‌گیر می‌کند.

حرکت قطار و مأموریت جدید کارلوس

با رسیدن به ایستگاه قطار، کارلوس اعلام می‌کند که باید در شهر بماند، زیرا دستور دارد دکتر ناتانیال بارد را پیدا کند. تحقیقات این دانشمند ممکن است کلید ساخت واکسنی باشد که بتواند راکون سیتی را نجات دهد. جیل، میکائیل و نیکولای به همراه سایر بازماندگان با قطار از او جدا شده و به سمت نقطه‌ی امن حرکت می‌کنند.

نمسیس در بازی Resident Evil 3

خیانت نیکولای و نبرد مرگبار در قطار

در حالی که قطار در حال حرکت بود، نمسیس بار دیگر حمله کرده و تمامی بازماندگان شهر را از بین برد. جیل ولنتاین که از این اتفاق خشمگین و ناامید شده بود، قصد داشت با این هیولا مبارزه کند، اما میکائیل ویکتور مانع او شد و تأکید کرد که باید عقب‌نشینی کنند.

در این میان، نیکولای زینوویو چهره‌ی واقعی خود را آشکار کرد—او با زندانی کردن جیل و میکائیل، به آن‌ها خیانت کرد. نمسیس به میکائیل حمله کرده و به‌شدت او را زخمی کرد. اما پیش از آنکه بتواند او را از بین ببرد، میکائیل با فداکاری، خود را به همراه یک بمب C4 منفجر کرد، با این امید که نمسیس را نیز نابود کند. شدت انفجار، قطار را از ریل خارج کرد و جیل را از واگن به بیرون پرتاب کرد.

جست‌وجوی دکتر بارد و تماس اضطراری جیل

در همین زمان، کارلوس الیویرا و تایرل، یکی دیگر از نیروهای U.B.C.S، در راکون سیتی به‌دنبال دکتر ناتانیال بارد می‌گردند. آن‌ها به اداره پلیس می‌رسند و با استفاده از سیستم کامپیوتری، موفق می‌شوند با دکتر بارد ارتباط برقرار کنند.

دکتر بارد به آن‌ها اطلاع می‌دهد که در بیمارستان Spencer Memorial گیر افتاده است و نمی‌تواند فرار کند، زیرا آمبرلا برای پنهان کردن جنایات خود، در حال حذف تمامی محققان شرکت است. درست در همین لحظه، کارلوس تماس اضطراری‌ای از جیل دریافت می‌کند.

جیل با صدایی مضطرب توضیح می‌دهد که نمسیس تمامی بازماندگان شهر را نابود کرده و نیکولای با زندانی کردن آن‌ها، نقشه‌ی قتلشان را توسط نمسیس طراحی کرده است. اما مکالمه‌ی آن‌ها دوام چندانی ندارد—نمسیس که به‌واسطه‌ی جراحت‌هایش دچار جهش شدیدی شده، مزاحم ارتباط شده و تماسشان قطع می‌شود.

کارلوس که از وخامت اوضاع آگاه شده، بلافاصله تحقیقات درباره دکتر بارد را متوقف کرده و برای کمک به جیل راهی می‌شود.

مبارزات بازی رزیدنت اویل 3

مبارزه با نمسیس و آخرین امید برای راکون سیتی

جیل ولنتاین با تمام توان خود در برابر نمسیس جهش‌یافته و بی‌رحم می‌جنگد، اما در نهایت به دام می‌افتد. نمسیس او را به یک تکه چوب بسته و به ویروس T آلوده می‌کند. زمانی که کارلوس الیویرا به محل می‌رسد، جیل را در حالت بی‌هوشی پیدا می‌کند—او به‌آرامی در حال تبدیل شدن به زامبی است.

کارلوس که به واکسن دکتر ناتانیال بارد امیدوار است، جیل را به بیمارستان منتقل می‌کند. اما پس از رسیدن، با صحنه‌ای شوکه‌کننده روبه‌رو می‌شود—جسد دکتر بارد که با شلیک گلوله‌ای به سرش از بین رفته است. آن‌ها گمان می‌کنند که نیکولای زینوویو مسئول این قتل باشد.

افشای حقیقت و تلاش برای درمان

کارلوس با جست‌وجوی کامپیوتر دکتر بارد، ویدیویی را کشف می‌کند که محل نگهداری واکسن‌ها را مشخص می‌کند. در این ویدیو، دکتر بارد اعتراف می‌کند که شرکت آمبرلا مسئول شیوع ویروس در راکون سیتی بوده است. کارلوس به سرعت واکسن را پیدا کرده و آن را به جیل تزریق می‌کند، امیدوار به اینکه این درمان بتواند او را نجات دهد.

تهدید موشکی و مأموریت نهایی

در همین حین، تایرل خبر وحشتناکی را به کارلوس می‌رساند—شیوع ویروس در شهر از کنترل خارج شده و دولت آمریکا تصمیم گرفته است که راکون سیتی را با حمله‌ای موشکی در تاریخ یکم اکتبر ۱۹۹۸به‌طور کامل نابود کند.

کارلوس به تایرل دستور می‌دهد تا با مقامات دولتی تماس بگیرد و به آن‌ها اطلاع دهد که درمان این ویروس کشف شده است و نیازی به حمله نیست. سپس، او راهی یکی از مراکز تحقیقاتی زیرزمینی آمبرلا به نام NEST2 می‌شود تا باقی واکسن‌های ذخیره‌شده را پیدا کند و شاید بتواند جان بازماندگان را نجات دهد.

نمسیس درحال کشتن جیل در بازی رزیدنت اویل 3

آخرین نبرد جیل و نابودی نمسیس

پس از به‌هوش آمدن، جیل ولنتاینخبر حمله‌ی قریب‌الوقوع به راکون سیتیرا می‌شنود. تایرلبه او اطلاع می‌دهد که کارلوسبرای یافتن باقی واکسن‌ها به مرکز تحقیقاتی NEST2رفته است. با وجود جراحاتش، جیل خود را آماده کرده و برای کمک به کارلوس راهی می‌شود.

تایرل توضیح می‌دهد که دولت آمریکا از طریق تماس اعلام کرده که اگر آن‌ها بتوانند طی چند ساعت آینده واکسن‌ها را پیدا کنند، حمله‌ی موشکی را متوقف خواهند کرد. اما هنگامی که آن‌ها به NEST2می‌رسند، بار دیگر با نمسیسروبه‌رو شده و تایرل در این درگیری کشته می‌شود.

درگیری با نمسیس و خیانت نیکولای

پس از فرار از دست نمسیس، جیل موفق می‌شود نمونه‌ای از واکسن را پیدا کند، اما در جریان نبرد با نمسیس، واکسن از دست او افتاده و نیکولای زینوویوآن را تصاحب می‌کند. نیکولای برای جیل معامله‌ای پیشنهاد می‌دهد—اگر او با نمسیس مبارزه کند و نیکولای از این نبرد فیلم‌برداری کند، واکسن را پس خواهد داد.

جیل چاره‌ای جز پذیرش این پیشنهاد ندارد. مبارزه به‌سختی پیش می‌رود، اما درست در لحظه‌ای حساس، کارلوسبه موقع مداخله می‌کند و با غرق کردن نمسیس در مخزن اسید، جیل را از این مهلکه نجات می‌دهد.

نبرد پایانی و نابودی نمسیس

پس از رهایی، جیل به دنبال نیکولای می‌رود تا واکسن را بازیابد، اما نمسیس هنوز نابود نشده است. او که حالا به یک توده‌ی عظیم و بی‌شکل از گوشت و شاخک‌ها جهش یافته، برای آخرین‌بار به آن‌ها حمله می‌کند.

جیل از کارلوسمی‌خواهد که به سراغ نیکولای برود، در حالی که او خود را برای نبرد پایانی با نمسیس آماده می‌کند. خوشبختانه، جیل موفق می‌شود به اتاقی برسد که در آن یک سلاح آزمایشی غول‌پیکر متعلق به آمبرلاقرار دارد.

با استفاده از این سلاح قدرتمند، جیل ابتدا اعضای بدن نمسیس را یکی‌یکی قطع می‌کند، سپس با آخرین شلیک، مستقیماً به صورت او ضربه می‌زند و در نهایت این هیولای سرسخت را برای همیشه نابود می‌کند.

جیل درحال مبارزه با نمسیس در بازی Resident Evil 3

فرار از راکون سیتی و سرنوشت نیکولای

جیل ولنتاین خود را به کارلوس الیویرا می‌رساند، اما با صحنه‌ای ناامیدکننده روبه‌رو می‌شود—نیکولای زینوویو نه‌تنها او را شکست داده، بلکه واکسن را نابود کرده تا راکون سیتی را محکوم به نابودی کند. نیکولای فاش می‌کند که او یک مزدور اجیر شده است که مأموریت دارد آمبرلا را نابود کرده و اطلاعات جنگی سلاح‌های B.O.W این شرکت را سرقت کند.

وقتی نیکولای آماده‌ی کشتن جیل می‌شود، کارلوس به هوش آمده و به او حمله می‌کند. در میانه‌ی درگیری، کارلوس از جیل می‌خواهد که به او شلیک کند. با یک شلیک دقیق به کتف نیکولای، آن‌ها موفق می‌شوند او را ناتوان کنند.

بازجویی از نیکولای و تصمیم سخت جیل

جیل تلاش می‌کند از نیکولای درباره انگیزه‌هایش و کارفرمایش بازجویی کند، اما نیکولای پاسخ‌های مبهم و مرموزی می‌دهد و حتی درخواست پول می‌کند. جیل که از حرف‌های بی‌ربط او خسته شده، تصمیم می‌گیرد او را همانجا رها کند تا همراه با راکون سیتی نابود شود.

نیکولای هشدار می‌دهد که اگر جیل او را ترک کند، هرگز پاسخ سؤال‌هایش را نخواهد یافت. اما جیل با خونسردی پاسخ می‌دهد که از کمی کارآگاه‌بازی بدش نمی‌آید.

نابودی راکون سیتی و عهد جیل

در حالی که کارلوس و جیل با یک هلیکوپتر در حال خروج از شهر هستند، موشک‌هایی که برای نابودی راکون سیتی شلیک شده‌اند را در آسمان مشاهده می‌کنند. جیل با غمی عمیق به از دست رفتن خانه‌اش می‌اندیشد و متوجه می‌شود که این فاجعه نه‌تنها نتیجه شیوع ویروس، بلکه حاصل طمع و فساد انسان‌ها بوده است. در سکوتی تلخ، جیل قول می‌دهد که زندگی خود را وقف نابودی آمبرلا کند و انتقام تمامی انسان‌های بی‌گناهی را که در راکون سیتی قربانی شدند، بگیرد.

شخصیت های اصلی بازی Resident Evil Code: Veronica X

Resident Evil Code: Veronica X - ملاقات با دوقلوهای اشفورد

بازه زمانی:سال ۱۹۹۹

کلر ردفیلد و ورود به جزیره‌ی راکفورت

سه ماه از نابودی راکون سیتی توسط موشک‌های ارتش ایالات متحده گذشته، اما کلر ردفیلد همچنان در جستجوی برادرش کریس است. تحقیقات او را به یکی از شعبات شرکت آمبرلا در شهر پارسی می‌کشاند. اما خیلی زود، نیروهای امنیتی شرکت او را شناسایی کرده، بی‌هوش می‌کنند و به جزیره‌ی راکفورت منتقل می‌کنند تا از او بازجویی کنند.

پس از به‌هوش آمدن، کلر متوجه می‌شود که جزیره در هرج‌ومرج غرق شده—نمونه‌های ویروس T در سراسر منطقه منتشر شده‌اند و زامبی‌ها تمام جزیره را فراگرفته‌اند. کلر از این فرصت استفاده کرده و از دست مأموران فرار می‌کند.

همکاری با استیو برنساید و تماس با لئون

پس از خروج از سلول، کلر به دنبال راهی برای فرار از جزیره می‌گردد. در این مسیر، با یکی دیگر از زندانیان به نام استیو برنساید آشنا می‌شود. آن‌ها توافق می‌کنند که برای پیدا کردن راهی جهت فرار، با یکدیگر همکاری کنند.

کلر درباره جستجویش برای کریس توضیح می‌دهد. استیو نیز به یاد می‌آورد که نگهبانان درباره کریس صحبت می‌کردند—ظاهراً آمبرلا به دنبال اوست. کلر با دسترسی به یک ترمینال کامپیوتری موفق می‌شود از طریق ایمیل با لئون اس. کندی ارتباط برقرار کند و از او می‌خواهد تا کریس را از موقعیت خود و تعقیب نیروهای آمبرلا مطلع سازد.

رویارویی با فرمانده جزیره

در ادامه مسیر، کلر با آلفرد اشفورد، فرمانده جزیره‌ی راکفورت، روبه‌رو می‌شود. آلفرد که نوه‌ی بیولوژیکی ادوارد اشفورد، یکی از بنیان‌گذاران آمبرلا، است، از کلر می‌خواهد دلیل حمله‌اش به جزیره را توضیح دهد. اما کلر که از هیچ حمله‌ای خبر ندارد، سردرگم می‌شود.

آلفرد توضیح می‌دهد که نمونه‌های ویروس T در آزمایشگاه‌های جزیره در پی یک حمله‌ی هوایی نشت کرده‌اند، و این اتفاق باعث کشته شدن تمامی کارکنان شرکت در این جزیره شده است.

دوقلوهای اشفورد در بازی Resident Evil Code: Veronica X

افشای راز اشفوردها و ورود به پایگاه آمبرلا در قطب جنوب

پس از عبور از تله‌های متعدد آلفرد اشفورد، کلر ردفیلد و استیو برنساید به عمارت Ashford Estate می‌رسند. در آنجا با آلفرد و خواهرش الکسیا روبه‌رو می‌شوند، اما حقیقتی شوکه‌کننده را کشف می‌کنند—الکسیا در واقع همان آلفرد است که با استفاده از یک کلاه‌گیس و آرایش زنانه، خود را جای او جا زده و از طرف او صحبت می‌کند. آلفرد که خود از طریق شبیه‌سازی DNA در آزمایشگاه ساخته شده، شخصیت عجیب و تمایلات خاصی دارد.

پس از مشاهده‌ی کلر، آلفرد از شدت خشم سیستم خودتخریبی جزیره را فعال می‌کند تا هر دوی آن‌ها را نابود سازد. کلر و استیو موفق می‌شوند یک هواپیما پیدا کنند و پیش از انفجار جزیره از آنجا بگریزند. اما آلفرد سیستم خلبان خودکار هواپیما را از راه دور کنترل کرده و آن‌ها را به سمت برخورد با پایگاه آمبرلا در قطب جنوب هدایت می‌کند.

بقا در پایگاه آمبرلا و ظهور Nosferatu

کلر و استیو با وجود سقوط هواپیما جان سالم به در می‌برند و جست‌وجوی خود را در پایگاه آغاز می‌کنند. اما آلفرد بار دیگر برای کشتن آن‌ها تلاش می‌کند—این‌بار استیو موفق می‌شود به او شلیک کند و او به داخل یک حفره‌ی عمیق سقوط می‌کند.

این درگیری سروصدای زیادی به‌همراه داشت و موجب شد یکی از سلاح‌های B.O.W شکست‌خورده‌ی آمبرلا، یعنی Nosferatu، از خواب بیدار شود و به کلر و استیو حمله کند. آن‌ها با شلیک دقیق به قلب این موجود جهش‌یافته‌ی ماقبل‌تاریخی موفق می‌شوند او را از پای درآورند.

در نزدیکی پایگاه، کلر و استیو یک اسنوموبیل پیدا کرده و تلاش می‌کنند تا با استفاده از آن فرار کنند. اما درست در لحظاتی حساس، آلفرد که ظاهراً هنوز زنده است، خود را به یک آزمایشگاه مخفی می‌رساند و این‌بار الکسیا اشفورد واقعی را از خواب انجمادی خارج می‌کند.

اسارت در چنگال الکسیا اشفورد

الکسیا که با استفاده از قابلیت‌های جهش‌یافته‌ی خود قدرتی خارق‌العاده دارد، کلر و استیو را به دام انداخته و قصد دارد از آن‌ها برای آزمایشات غیرانسانی خود استفاده کند. حال، سرنوشت آن‌ها در دستان این دانشمند دیوانه و جهش‌یافته قرار گرفته است...

آلبرت وسکر در بازی resident evil code veronica x

کریس ردفیلد و رویارویی با آلبرت وسکر

کریس ردفیلد پس از مدت‌ها تلاش برای یافتن خواهرش، سرانجام به جزیره‌ی راکفورت می‌رسد، اما با صحنه‌ای ویرانگر روبه‌رو می‌شود—جزیره به‌طور کامل نابود شده است. کریس با امید به زنده بودن کلر شروع به جست‌وجو می‌کند، اما به‌جای آنکه او را پیدا کند، با کسی روبه‌رو می‌شود که هرگز تمایلی به ملاقاتش نداشت—آلبرت وسکر.

بازگشت وسکر و قدرت‌های مافوق بشری

وسکر نه‌تنها در پایان وقایع Resident Evil 1 توسط Tyrant کشته نشده، بلکه به طریقی قدرت‌های مافوق بشری به‌دست آورده است. او اکنون دارای توانایی بدنی و سرعت خارق‌العاده‌ای است، ضمن اینکه قابلیت جهش‌یافته‌ی بازسازی ویروس T در بدنش به سطح بالایی رسیده است.

وسکر به کریس اعلام می‌کند که اکنون برای سازمانی جدید به نام The Organization کار می‌کند و مأموریت دارد الکسیا اشفورد را بازیابی کند. پس از آنکه وسکر با قدرت‌های تازه‌اش کریس را به‌راحتی مغلوب می‌کند، تصمیم می‌گیرد او را زنده نگه دارد. اما در جریان این درگیری، وسکر ناخواسته محل حضور کلر و الکسیا را در پایگاه قطب جنوب فاش می‌کند. کریس که منتظر هیچ فرصتی نمی‌ماند، یکی از هواپیماهای باقی‌مانده را راه‌اندازی کرده و به‌سرعت برای نجات خواهرش راهی می‌شود.

افشای منشأ دوقلوهای اشفورد

در جریان کاوش در پایگاه، کریس به یادداشت‌هایی دست پیدا می‌کند که راز تولد دوقلوهای اشفورد را آشکار می‌کند. مشخص می‌شود که الکساندر اشفورد، پسر ادوارد اشفورد، آزمایش‌هایی را آغاز کرده بود تا از طریق شبیه‌سازی ژنتیکی، ورونیکا اشفورد، بنیان‌گذار خاندان اشرافی اشفورد، را دوباره زنده کند.

با استفاده از DNA جسد مومیایی‌شده‌ی ورونیکا، او آلفرد و الکسیا را در آزمایشگاه پرورش داد تا جایگاه خانواده‌ی اشفورد را در آمبرلا تثبیت کرده و میراث ادوارد را تصاحب کند. اما الکسیا که به‌مراتب باهوش‌تر از برادرش بود، پس از فارغ‌التحصیلی در رشته‌ی ویروس‌شناسی، تحقیقات خود را بر روی ویروس T-Veronica آغاز کرد.

سرنوشت تلخ الکساندر اشفورد و تولد Nosferatu

زمانی که دوقلوها متوجه شدند که پدرشان از آن‌ها به‌عنوان ابزار استفاده می‌کند، او را گروگان گرفتند و آزمایش‌هایی بی‌رحمانه را روی او انجام دادند. نتیجه‌ی این آزمایش‌ها، جهش الکساندر به موجودی خوفناک به نام Nosferatu بود.

این آزمایش‌ها منجر به کشف سویه‌ی جدیدی از ویروس T شد که الکسیا آن را T-Veronica Virus نام‌گذاری کرد. برای دستیابی به حداکثر ظرفیت این ویروس و حفظ کنترل ذهن خود، او به راه‌حلی عجیب رسید—الکسیا و ویروس ورونیکا را در حالت سرمازیستی به خواب ۱۵ ساله فروبرد تا از نابودی بدنش در اثر جهش‌های پیوسته‌ی ویروس جلوگیری کند.

فرم جهش یافته ی الکسیا در بازی resident evil code veronica x

آخرین نبرد کریس در پایگاه قطب جنوب

کریس ردفیلد سرانجام موفق می‌شود کلر را پیدا کند، اما شادی این دیدار دوام چندانی ندارد—آن‌ها خیلی زود توسط الکسیا اشفورد از یکدیگر جدا می‌شوند. کریس از کلر می‌خواهد که استیو برنساید را پیدا کند و او را نجات دهد، در حالی که خود به سراغ الکسیا می‌رود.

مرگ تلخ استیو برنساید

کلر پس از یافتن استیو، با صحنه‌ای هولناک روبه‌رو می‌شود—استیو به ویروس T-Veronica آلوده شده و عقل خود را از دست داده است. درست زمانی که الکسیا به کلر حمله کرده و او را مهار می‌کند، استیو جهش‌یافته آماده‌ی نابود کردن او می‌شود. اما با شنیدن فریادهای ناامیدانه‌ی کلر، استیو موفق می‌شود برای لحظاتی کنترل ذهن خود را به‌دست گیرد و کلر را نجات دهد.

با این حال، الکسیا با ضربه‌ای شدید او را زخمی می‌کند. در آخرین لحظات زندگی، استیو با صدایی ضعیف عشق خود را به کلر اعتراف می‌کند و جان خود را از دست می‌دهد.

فعال‌سازی خودتخریبی پایگاه و نبرد نهایی

در همین زمان، کریس پس از رویارویی با الکسیا، پروتکل خودتخریبی پایگاه را فعال می‌کند تا تمامی درب‌های آن باز شوند و راه فرار برای کلر مهیا شود. اما در مسیر خروج، آن‌ها بار دیگر با الکسیا روبه‌رو می‌شوند—این‌بار او به شکل یک هیولای جهش‌یافته‌ی حشره‌مانند درآمده است.

با استفاده از یک توپ لیزری که در نزدیکی آن‌ها قرار داشت، کریس موفق می‌شود ضربه‌ی مرگباری به الکسیا وارد کند و او را برای همیشه نابود کند. اما خطر هنوز از میان نرفته است—آلبرت وسکر که در سایه‌ها کمین کرده بود، در لحظه‌ای مناسب کلر را گروگان گرفته و او را می‌دزدد.

مبارزه کریس و وسکر—نبردی ناتمام

کریس به مقابله با وسکر می‌پردازد و او را مجبور به مبارزه می‌کند تا کلر را آزاد کند. همزمان، از کلر می‌خواهد که هواپیمایی را که با آن به اینجا آمده‌اند، برای پرواز آماده کند تا بتوانند از پایگاه خارج شوند. در حالی که کلر آماده‌ی فرار می‌شود، وسکر با طعنه به او یادآوری می‌کند که جسد استیو برنساید را برای آزمایش به کارفرمایش تحویل داده است.

نبرد میان کریس و وسکر در میان آتش و انفجار پایگاه نیمه‌تمام باقی می‌ماند—هر دو می‌دانند که این مبارزه در ملاقات بعدی‌شان به پایان خواهد رسید. کریس بلافاصله خود را به کلر می‌رساند و هر دو، در آخرین لحظات پیش از انفجار کامل پایگاه قطب جنوب، از آنجا خارج می‌شوند.

شخصیت اصلی بازی Resident Evil Survivor

اسپین‌آف‌های کمتر شناخته شده‌ی رزیدنت ایول

بازه زمانی:حدفاصل سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۲

وقایع جزیره شینا و کشتی کروز

بیشتر اسپین‌آف‌های مجموعه‌ی رزیدنت ایول در فاصله‌ی بین قسمت سوم و چهارم این سری اتفاق می‌افتند. این بازی‌ها اغلب شامل داستان‌های کمتر شناخته‌شده‌ای هستند که برای تکمیل تاریخچه‌ی مجموعه، اشاره‌ای کوتاه به آن‌ها خواهیم داشت.

Resident Evil Survivor – مأموریتی در جزیره‌ی شینا

در این مرحله از خط زمانی رزیدنت ایول، شخصیت‌های اصلی مجموعه به‌سختی تلاش می‌کنند تا آمبرلا و مقامات فاسد آن را سرنگون کنند. در همین راستا، لئون اس. کندی مأموری به نام آرک تامسون را به جزیره‌ی شینا (Sheena Island) که تحت کنترل آمبرلا قرار دارد، اعزام می‌کند تا اطلاعات حیاتی درباره این سازمان بیوتروریستی جمع‌آوری کند.

در این جزیره، وینسنت گلدمن، فرمانده‌ی جزیره، اداره امور را بر عهده دارد. هنگامی که گلدمن از ورود تامسون مطلع می‌شود، برای پنهان کردن رد جنایات خود، عمداً ویروس T را در سراسر جزیره منتشر می‌کند.

فرار از جزیره‌ی مرگبار

تامسون، علاوه بر مقابله با شیوع ویروس، با نوعی فراموشی نیز دست‌وپنجه نرم می‌کند. با این حال، او موفق می‌شود از این موانع عبور کند، وینسنت گلدمن را از بین ببرد و دو کودک بی‌گناهی را که در جزیره گرفتار شده بودند، نجات دهد.

پوستر بازی Resident Evil: Dead Aim

Resident Evil: Dead Aim – تهدید در دریا

بازه زمانی:سال ۲۰۰۲

حمله‌ی تروریستی به کشتی کروز آمبرلا

اتفاقات بازی Resident Evil: Dead Aim در سال ۲۰۰۲ رخ می‌دهد، جایی که یک کشتی کروز متعلق به آمبرلا مورد حمله‌ی یک گروه تروریستی قرار می‌گیرد. رهبری این گروه را مورفیوس دی دووال، یکی از اعضای سابق آمبرلا، بر عهده دارد.

سال‌ها قبل، دووال توسط مقامات آمبرلا به‌عنوان مقصر یک اشتباه فاحش معرفی شد و از این شرکت اخراج گردید. اکنون، او برای گرفتن انتقام، کنترل این کشتی را به‌دست گرفته و با استفاده از ویروس T و سلاح‌های بیولوژیکی B.O.W، تمامی خدمه‌ی کشتی و اعضای تیم خود را به قتل رسانده است.

بحران جهانی و اتحاد غیرمنتظره

پس از تصاحب کشتی، دووال شروع به ارسال درخواست‌هایی به دولت‌های آمریکا و چین می‌کند، تهدیدهایی که نمی‌توان نادیده گرفت. این دو کشور در پاسخ به اقدامات او، مأمورانی را برای متوقف کردن این تهدید بیولوژیکی اعزام می‌کنند.

هرچند به آن‌ها دستور داده نشده بود تا با همکاری یکدیگر عمل کنند، شرایط بحرانی کشتی باعث می‌شود که دو گروه برای مقابله با دووال و هیولاهای جهش‌یافته‌ی او، یک اتحاد موقت و ضروری تشکیل دهند.

لئون و اشلی در بازی Resident Evil 4

Resident Evil 4 – شیوع طاعون Las Plagas

بازه زمانی:سال ۲۰۰۴

نابودی آمبرلا و ظهور تهدیدات جدید

پس از سال‌ها تحقیق و کشمکش‌های قانونی، سرانجام شرکت آمبرلا و مقامات آن توسط دولت ایالات متحده به جرم انجام آزمایشات غیرقانونی و مسئولیت شیوع ویروس در راکون سیتی محکوم شدند. این اتهامات منجر به ورشکستگی کامل آمبرلا شد و در سال ۲۰۰۴، این شرکت برای همیشه تعطیل گردید.

با وجود نابودی آمبرلا، جهان هنوز از تهدیدات بیولوژیکی در امان نیست—سازمان‌ها و فرقه‌های خطرناک دیگری ظهور کرده‌اند که با استفاده از سلاح‌های بیولوژیکی، بشریت را درگیر کابوس‌های جدیدی می‌کنند.

ورود لئون کندی به مأموریتی مرگبار

چند سال پس از نابودی راکون سیتی، لئون اس. کندی به دلیل مهارت‌ها و تجربیات ارزشمند خود دوباره توسط دولت ایالات متحده به خدمت گرفته شد. او اکنون به‌عنوان یک مأمور مخفی اطلاعاتی فعالیت می‌کند.

پس از گذراندن دوره‌های آموزشی تخصصی، لئون برای انجام نخستین مأموریت خود انتخاب می‌شود—او باید مخفیانه به اسپانیا سفر کرده و اشلی گراهام، دختر رئیس‌جمهور ایالات متحده را از دست گروگان‌گیران نجات دهد.

فرقه‌ی Los Illuminados و تهدید Plagas

اشلی توسط یک فرقه‌ی نئوپیگنیسم و سازمان شبه‌نظامی معروف به Los Illuminados (به معنی «روشنگری») گروگان گرفته شده است. این گروه در واقع تهدیدی خطرناک برای جهان محسوب می‌شود—زیرا آن‌ها نوعی انگل جهش‌یافته به نام Las Plagas را توسعه داده‌اند که می‌تواند کنترل ذهن انسان‌ها را به‌دست بگیرد.

لئون، بی‌خبر از خطرات وحشتناک در انتظارش، راهی این مأموریت مرگبار می‌شود تا حقیقتی را که در سایه‌ها پنهان شده است، کشف کند.

کالت Resident Evil 4

Resident Evil 4 – مأموریت نجات اشلی و تهدید Las Plagas

پس از ورود لئون اس. کندی به روستایی که آخرین گزارش‌ها از حضور اشلی گراهام در آنجا منتشر شده بود، او متوجه رفتار مشکوک روستاییان محلی می‌شود—همگی به شکل متعصبانه‌ای به رهبر Los Illuminados، آزموند سدلر، وفادار هستند.

در جریان تحقیقات خود، لئون با مردی به نام لوئیس سرا روبه‌رو می‌شود که روستاییان دست و پایش را بسته‌اند. هنگامی که لئون قصد دارد او را آزاد کند، یکی از افراد بانفوذ فرقه، بیتورس مندز، به او حمله کرده و او را بیهوش می‌کند. پس از آن، سدلر وارد صحنه شده و در حالی که لئون بی‌هوش است، انگل Las Plagas را به بدن او تزریق می‌کند.

پس از به‌هوش آمدن، لئون و لوئیس موفق به فرار می‌شوند، اما هرکدام مسیر جداگانه‌ای را در پیش می‌گیرند. پیش از جدایی، لوئیس به لئون خبر می‌دهد که اشلی در کلیسای فرقه زندانی شده است.

در مسیر رسیدن به کلیسا، لئون باید با روستاییانی که به انگل Plagas مبتلا شده‌اند مبارزه کند، از تله‌های مرگبار عبور کند و مسیرهای پررمز و راز را پشت‌سر بگذارد. علاوه بر این، او در نبردی سخت با چندین هیولای غول‌پیکر روبه‌رو می‌شود. پس از عبور از تمامی این موانع، لئون سرانجام به کلیسا می‌رسد.

لئون، اشلی را در کلیسا پیدا می‌کند و قصد دارد او را آزاد کند، اما ناگهان با آزموند سدلر روبه‌رو می‌شود. سدلر پرده از حقیقتی ترسناک برمی‌دارد—فرقه‌ی Los Illuminados اشلی را به انگل Las Plagas آلوده کرده‌اند. زمانی که او به کشورش بازگردد، این انگل ذهنش را کنترل کرده و در نهایت منجر به ترور رئیس‌جمهور خواهد شد.

لئون که نمی‌تواند اجازه دهد این نقشه‌ی شیطانی به ثمر برسد، به همراه اشلی از چنگال فرقه فرار می‌کند و شروع به یافتن راهی برای خروج از این کابوس بیولوژیکی می‌کند.

لئون در بازی Resident Evil 4

Resident Evil 4 – فرار از چنگال سالازار

تلاش لئون کندی و اشلی گراهام برای فرار از منطقه به‌دنبال فاجعه‌ای تازه با شکست مواجه می‌شود—هلیکوپتری که برای نجات آن‌ها ارسال شده بود، با شلیک نیروهای آزموند سدلر سرنگون می‌شود. حال، آن‌ها مجبور هستند قبل از رسیدن وسیله‌ی دیگری برای فرار، سرپناهی پیدا کنند.

پس از درگیری با گروه‌های بیشتری از روستاییان مبتلا به Las Plagas و عبور از بیتورز مندز، لئون و اشلی به قلعه‌ای مرموز می‌رسند. آن‌ها امیدوارند بتوانند در این مکان پنهان شوند و تا رسیدن نیروی کمکی منتظر بمانند.

در مسیر حرکت به قلعه، لئون و اشلی با لوئیس سرا روبه‌رو می‌شوند. لوئیس به آن‌ها اطلاع می‌دهد که هر دویشان به انگل Las Plagas آلوده شده‌اند. او تصمیم می‌گیرد راهی برای درمان پیدا کند و از لئون و اشلی می‌خواهد تا رسیدن او، هرطور که شده زنده بمانند.

پس از ورود به قلعه، آن‌ها با یکی از رهبران Los Illuminados، یعنی رامون سالازار، مواجه می‌شوند. سالازار که کنترل کامل قلعه را در دست دارد، چندین تله‌ی مرگبار در سرتاسر ساختمان تعبیه کرده است تا مانع حرکت آن‌ها شود. یکی از این تله‌ها به‌طور اتفاقی باعث جدایی لئون و اشلی می‌شود. اکنون، لئون باید راهی پیدا کند تا دوباره اشلی را پیدا کند، در حالی که همزمان باید با نیروهای بی‌شمار سالازار مبارزه کند.

ایدا وانگ در بازی Resident Evil 4

در جریان جست‌وجوی قلعه، لئون کندی به یادداشتی از لوئیس سرا برخورد می‌کند که ماهیت انگل Las Plagas را فاش می‌کند. در ادامه، او یک بار دیگر با ادا وانگ روبه‌رو می‌شود، که اکنون برای آلبرت وسکر کار می‌کند. لئون از هدف او برای حضور در این مکان سؤال می‌کند، اما ادا پاسخش را با یک نارنجک Flashbang می‌دهد و او را گیج و مبهوت رها می‌کند.

پس از این واقعه، لوئیس دوباره خود را به لئون می‌رساند، این‌بار با دارویی که از رشد انگل Las Plagas در بدن آن‌ها جلوگیری می‌کند. علاوه بر این، او موفق شده بود نمونه‌ای از این انگل را نیز به‌دست آورد.

اما قبل از آنکه بتواند اطلاعات بیشتری در اختیار لئون قرار دهد، آزموند سدلر به‌شدت او را زخمی کرده و نمونه‌ی انگل را پس می‌گیرد. لوئیس، در آخرین لحظات زندگی‌اش، فاش می‌کند که پیش‌تر محققی در خدمت سدلر بوده است، اما پس از کشف اهداف شیطانی او، تصمیم گرفته بود از این گروه جدا شود.

در نهایت، لوئیس درمان انگل را به لئون می‌دهد و از او می‌خواهد که پیش از آنکه خیلی دیر شود، نمونه‌ی Las Plagas را از سدلر پس بگیرد.

لئون پس از غلبه بر موانع بی‌شمار در مسیر خود، به رامون سالازار می‌رسد، اما متوجه می‌شود که اشلی مدت‌ها قبل از آنجا منتقل شده است. سالازار به او اطلاع می‌دهد که اشلی به یک جزیره‌ی دوردست برده شده است.

پس از این افشاگری، سالازار دچار جهش شده و به یک هیولای غول‌پیکر تبدیل می‌شود. لئون موفق می‌شود او را شکست دهد و راهی اسکله می‌شود تا قایقی پیدا کند و به جزیره برود. در این لحظه، ادا وانگ از راه می‌رسد و به لئون پیشنهاد می‌دهد که همراه با او سوار قایق شود. با توجه به اینکه گزینه‌ی دیگری در اختیار ندارد، لئون بی‌پروا این پیشنهاد را می‌پذیرد.

پس از این، ادا لئون را ترک می‌کند تا مأموریت خود را ادامه دهد، در حالی که لئون باید با تهدیدات جزیره روبه‌رو شود.

لئون درحال مبارزه در بازی Resident Evil 4

Resident Evil 4 – نبرد پایانی و نابودی آزموند سدلر

جزیره‌ای که لئون کندی به آن قدم گذاشته، یک مرکز تحقیقاتی مستحکم متعلق به Los Illuminados است—تحت محافظت نگهبانان مسلح و هیولاهایی که قابلیت احیا دارند. در این مکان، لئون با جک کراوسر روبه‌رو می‌شود، سربازی که او تصور می‌کرد در یک تصادف کشته شده است.

در این مواجهه، کراوسر حقیقتی تکان‌دهنده را فاش می‌کند—او همان کسی است که در ابتدا اشلی گراهام را ربوده و به فرقه تحویل داده است. هدف او چیزی فراتر از خدمت به سدلر بود—او رؤیای احیای دوباره‌ی آمبرلا و ایجاد یک نظام جهانی جدید را در سر داشت. لئون که از لفاظی‌های او خسته شده بود، وارد یک درگیری نزدیک می‌شود و با ضربات سریع چاقو، کراوسر را از پا درمی‌آورد.

درمان Las Plagas و آماده‌سازی برای نبرد نهایی

پس از عبور از موانع متعدد، لئون سرانجام موفق می‌شود اشلی را پیدا کند. آن‌ها در جزیره دستگاهی را کشف می‌کنند که قابلیت حذف انگل Las Plagas از بدن میزبان را دارد. با استفاده از این فناوری، هر دو خود را از شر این انگل رها می‌کنند.

اکنون، تنها یک مأموریت باقی مانده است—پیدا کردن راه خروج از جزیره. اما پیش از آن، آن‌ها با بزرگ‌ترین تهدید خود روبه‌رو می‌شوند—آزموند سدلر که ادا وانگ را گروگان گرفته است.

آخرین مبارزه و نابودی سدلر

لئون از اشلی می‌خواهد که مخفی شود تا بتواند برای آخرین بار با سدلر روبه‌رو شود. نبرد میان آن‌ها به‌شدت طاقت‌فرساست، زیرا سدلر اکنون به یک هیولای عظیم و جهش‌یافته تبدیل شده است.

در لحظه‌ای حساس، ادا وانگ به کمک لئون می‌آید و سلاحی حیاتی در اختیار او قرار می‌دهد—یک راکت لانچر. لئون با یک شلیک دقیق، ضربه‌ی نهایی را وارد می‌کند و آزموند سدلر را برای همیشه نابود می‌سازد.

باس فایت نهایی بازی Resident Evil 4

پس از نابودی آزموند سدلر، ادا وانگ تصمیم می‌گیرد لطف لئون کندی را جبران کند. او نمونه‌ای از Las Plagas را به لئون تحویل داده و کلید یک جت اسکی را در اختیارش قرار می‌دهد تا با استفاده از آن بتواند خود و اشلی گراهام را از جزیره خارج کند. ادا به لئون هشدار می‌دهد که باید سریعاً حرکت کند، زیرا تا سه دقیقه‌ی دیگر، جزیره منفجر خواهد شد. لئون و اشلی همزمان با انفجار جزیره، سوار بر جت اسکی راهی خانه می‌شوند.

در حالی که لئون و اشلی از این کابوس فرار می‌کنند، ادا نیز مأموریت خود را تکمیل می‌کند—او یکی از نمونه‌های Las Plagas را نه به آلبرت وسکر، بلکه به مقامات بالاتر The Organization تحویل می‌دهد، تا وسکر از این نمونه‌ی ارزشمند بی‌بهره بماند.

حادثه‌ی Terragrigia Panic

Resident Evil: Revelations – حادثه‌ی ملکه زنوبیا

بازه زمانی:۲۰۰۴ - ۲۰۰۵

بحران Terragrigia و ظهور ویروس T-Abyss

در حالی که ماجرای ربودن دختر رئیس‌جمهور آمریکا در سال ۲۰۰۴ توجه دولت ایالات متحده را به خود جلب کرده بود، اتفاقات دیگری نیز در سایر نقاط جهان در حال رخ دادن بود—اتفاقاتی که بعدها با نام Terragrigia Panic شناخته شد.

در جریان این بحران، شیوع ویروس T-Abyss در شهر شناور Terragrigia واقع در دریای مدیترانه رخ داد. این شیوع نتیجه‌ی اقدامات یک گروه تروریستی به نام Veltro بود.

ماهیت ویروس T-Abyss

ویروس T-Abyss یکی از جهش‌یافته‌ترین گونه‌های ویروس T است که باعث تبدیل بدن فرد مبتلا به موجودی کاملاً جدید و متفاوت می‌شود.

اکثر افراد آلوده به این ویروس به هیولاهایی قدرتمند و خاکستری با ظاهری لجنی تبدیل می‌شوند. این موجودات از نظر شکل و اندازه می‌توانند تفاوت داشته باشند، اما همگی دارای توانایی‌های فیزیکی خارق‌العاده و بی‌رحمی بی‌حدوحصر هستند.

نقشه‌ی مخفیانه‌ی مورگان لانسدیل

گروه تروریستی Veltro به دستور مورگان لانسدیل، رهبر کمیسیون فدرال بیوتروریسم (FBC)، اقدام به انتشار این ویروس کرد. هدف اصلی لانسدیل از این حمله، افزایش نفوذ و اهمیت FBC بود.

او از گروه Veltro به‌عنوان مهره‌ای در بازی قدرت خود استفاده کرد و در نهایت، قصد داشت تمام این وقایع را به آن‌ها نسبت دهد تا به اهداف خود دست یابد.

مورگان لندسدیل رهبر Federal Bioterrorism Commission (FBC)

Resident Evil: Revelations – حادثه‌ی ملکه زنوبیا

در میان آشفتگی و ترس حاصل از شیوع ویروس T-Abyss، یک سازمان حقوق بشری به نام TerraSave برای کمک به بازماندگان وارد عمل می‌شود. در نهایت، اعضای این سازمان موفق می‌شوند دختر خردسالی به نام ناتالیا را نجات دهند.

چند هفته پس از آغاز هرج‌ومرج، مورگان لانسدیل برای پایان دادن به این بحران، از سلاح ماهواره‌ای خود استفاده می‌کند و کل شهر Terragrigia را نابود می‌سازد. بازی Resident Evil: Revelations در بازه‌ی زمانی پس از این اتفاقات جریان دارد. با این حال، بخش‌هایی از بازی شامل فلش‌بک‌هایی به حادثه‌ی Terragrigia Panic است که سرنخ‌های بیشتری درباره‌ی این رویداد فاجعه‌بار ارائه می‌دهد.

در این بخش از داستان، جیل ولنتاین و کریس ردفیلد برای سازمان Bioterrorism Security Assessment Alliance (BSAA) فعالیت می‌کنند. مأموریت جیل همراه با چندین عضو دیگر B.S.A.A آغاز می‌شود. یکی از آن‌ها پارکر لوسیانی است که همراه با جیل در کشتی Queen Zenobia حضور دارد.

آن‌ها در این مأموریت به‌دنبال کریس و پارتنر جدید او، جسیکا شراوات، می‌گردند، در حالی که کریس و جسیکا در منطقه‌ای کوهستانی به‌دنبال مدرکی درباره گروه تروریستی Veltro هستند. اما خطر واقعی در جای دیگری است—کشتی Queen Zenobia پر از هیولاهایی است که به ویروس T-Abyss آلوده شده‌اند، و جیل و پارکر به‌طرز مرگباری در معرض تهدید قرار گرفته‌اند.

جیل درحال مبارزه با هیولاهای Veltro

Resident Evil: Revelations – افشای حقیقت و سقوط لانسدیل

در جریان تحقیقات و درگیری‌های مداوم، جیل ولنتاین و پارکر لوسیانی بیشتر وقت خود را صرف نجات یکدیگر کرده و همزمان موفق به کشف نقشه‌ی Veltro می‌شوند. در کنار آن‌ها، تیم دیگری از BSAA متشکل از کیث لوملی و کوئینت کتچم نیز در حال پیگیری این هدف هستند.

در جریان این مأموریت، آن‌ها جزئیات فاجعه‌ی Terragrigia Panic را کشف کرده و از نقش مورگان لانسدیل در آن باخبر می‌شوند. علاوه بر این، مشخص می‌شود که ماجراجویی فعلی و ظهور مجدد Veltro، در واقع بخشی از نقشه‌ی ساختگی کلایو آر اُبرایان، رئیس سازمان BSAA، بوده است. اُبرایان این نمایش را طراحی کرده بود تا مدارکی را برای مجرم شناختن لانسدیل به‌دست آورد. اما قوی‌ترین مدرک هنوز در اختیار رهبر گروه Veltro، یعنی جک نورمن، بود.

پس از اطمینان از جلوگیری از شیوع ویروس T-Abyss، جیل و کریس به‌دنبال جک نورمن می‌گردند و در نهایت او را از بین می‌برند. مدارک به‌دست‌آمده، مورگان لانسدیل را رسوا می‌کند، و در همین حین، کلایو آر اُبرایان از سمت خود در BSAA استعفا می‌دهد.

مدتی بعد، جسیکا شراوات نمونه‌ای از ویروس T-Abyss را از متحد مخفی خود، ریموند وستر، دریافت می‌کند. به‌زودی مشخص می‌شود که این دو نفر تمام مدت در خدمت Tricell، سازمانی که در سایه‌ها فعالیت می‌کند، بوده‌اند.

شخصیت های بازی Resident Evil 5

Resident Evil 5 – شیوع ویروس در غرب آفریقا و حمله به عمارت اسپنسر

بازه زمانی:۲۰۰۶ - ۲۰۰۹

ظهور BSAA و تلاش برای مقابله با بیوتروریسم

پس از انحلال شرکت آمبرلا، یک سازمان جهانی جدید برای مبارزه با تهدیدات بیولوژیکی تأسیس شد—Bioterrorism Security Assessment Alliance (BSAA). کریس ردفیلد، جیل ولنتاین، بری برتون و ربکا چمبرز به این سازمان پیوستند تا از وقوع فاجعه‌ای مشابه نابودی راکون سیتی جلوگیری کنند.

شکار اسپنسر و بازگشت وسکر

در سال ۲۰۰۶، BSAA موفق شد محل اختفای آزول ای اسپنسر را که پس از سقوط آمبرلا به آن گریخته بود، شناسایی کند. در پی این کشف، کریس و جیل برای دستگیری و بازجویی از اسپنسر اعزام شدند، با امید اینکه بتوانند سرنخی از محل آلبرت وسکر نیز پیدا کنند.

اما زمانی که آن‌ها به این مکان می‌رسند، متوجه می‌شوند که اسپنسر توسط آلبرت وسکر کشته شده است.

نفوذ وسکر و فاش شدن رازهای آمبرلا

وسکر در طول این سال‌ها به‌طرز بی‌رحمانه‌ای قدرت خود را گسترش داده بود—او موفق شد کنترل کامل شرکت The Organization را به‌دست گیرد. از طریق این نفوذ، وسکر یک ویروس جدید را توسعه داده و تمامی سرنخ‌های مربوط به خود را از بین برده بود.

آخرین اقدام او، ملاقات با اسپنسر بود. اسپنسر که به‌دلیل کهولت سن در آستانه‌ی مرگ قرار داشت، در آخرین لحظات زندگی خود، حقیقتی مهم را برای وسکر فاش کرد—دلیل اصلی شکل‌گیری شرکت آمبرلا.

وسکر و اسپسنر در بازی Resident Evil 5

Resident Evil 5 – سقوط اسپنسر و نبرد با وسکر

طبق افشاگری‌های بنیان‌گذار آمبرلا، این شرکت صرفاً برای تولید ویروس‌ها و هیولاهای B.O.W با هدف کسب درآمد تأسیس نشده بود. بلکه این آزمایش‌ها تنها بخشی از یک برنامه‌ی بزرگ‌تر بودند—تلاشی برای ایجاد یک نژاد برتر از ابرانسان‌ها، جایی که اسپنسر خود را در نقش خدای دنیای جدید می‌دید.

آلبرت وسکر نیز یکی از پروژه‌های این برنامه محسوب می‌شد که تحت عنوان Wesker Project توسعه داده شده بود. آمبرلا تعداد زیادی از کودکان را گروگان گرفته و آزمایش‌های خود را با تزریق ویروس پروجنیتور به آن‌ها آغاز کرد.

این ویروس که توانایی‌های خارق‌العاده‌ای را برای میزبان فراهم می‌کرد، در اغلب موارد قربانی را از پا درمی‌آورد. اما وسکر از این آزمایشات جان سالم به‌در برد و بعدها به یکی از کارکنان آمبرلا تبدیل شد. اگرچه تمام خاطرات مربوط به این آزمایش‌ها را فراموش کرده بود، اما به لطف همین ویروس پروجنیتور توانست پس از کشته شدن توسط Tyrant در Resident Evil 1 دوباره احیا شود—این‌بار با قدرت‌های ابرانسانی.

با قدرتی که اکنون در اختیار داشت، وسکر تصمیم گرفت نیازی به ادامه‌ی حیات اسپنسر ندارد و با خونسردی به زندگی او پایان داد. او اعلام کرد که اکنون، او خدای این جهان خواهد بود، نه اسپنسر.

در این لحظه، کریس ردفیلد و جیل ولنتاین وارد صحنه شدند و نبردی سخت میان آن‌ها و وسکر آغاز شد. حتی با کمک جیل، کریس رقیبی برای وسکر محسوب نمی‌شد، و وسکر در آستانه‌ی کشتن او قرار گرفت. اما در لحظه‌ای حساس، جیل وسکر را از یک پنجره به بیرون پرت کرد، و هر دو به آب‌های اقیانوس اطلس سقوط کردند. پس از این حادثه، هرگز جسد آن‌ها پیدا نشد، اما مرگشان تأیید شد.

مبارزات بازی Resident Evil 5

Resident Evil 5 – مأموریت کریس در آفریقا و کشف حقیقتی شوکه‌کننده

سه سال پس از حادثه‌ی عمارت اسپنسر، کریس ردفیلد برای بررسی احتمال قاچاق سلاح‌های B.O.W در آفریقا به مأموریت اعزام می‌شود. با ورود به منطقه‌ی Kijuju، او با همکار جدید خود، شوا آلومار، ملاقات می‌کند.

آن‌ها با یکی از رابط‌های محلی، رینارد فیشر، دیدار کرده و اطلاعات و تجهیزات لازم برای مأموریت را دریافت می‌کنند. هدف آن‌ها همکاری با تیم آلفای BSAA برای به دام انداختن یکی از قاچاقچیان سلاح‌های بیولوژیکی، ریکاردو ایروینگ، است. پیش از آغاز عملیات، رینارد درباره‌ی اهداف شوم ایروینگ هشدار می‌دهد—ظاهراً او درگیر یک پروژه‌ی آخرالزمانی به نام Uroboros است.

در مسیر رسیدن به محل ملاقات، کریس و شوا با حمله‌ی اهالی محلی مواجه می‌شوند. رفتار آن‌ها نشان می‌دهد که به انگلی مشابه Las Plagas آلوده شده‌اند.

پس از فرار از این موقعیت، آن‌ها متوجه می‌شوند که اعضای تیم آلفا BSAA همگی کشته شده‌اند، به‌جز کاپیتان دچانت که وضعیت وخیمی دارد. دچانت پیش از تسلیم شدن به جراحاتش، مجموعه‌ای از فایل‌های اطلاعاتی را به کریس تحویل می‌دهد—اسناد محرمانه‌ای که جزئیات معامله‌ی بزرگ ایروینگ را آشکار می‌کند.

کمی بعد، کریس و شوا با تهدیدی کاملاً جدید روبه‌رو می‌شوند—هیولایی که از توده‌ای از کرم‌های سیاه تشکیل شده و به‌شکل یک انسان درآمده است. آن‌ها موفق می‌شوند این موجود جهش‌یافته را با آتش نابود کنند.

با استفاده از یک کامپیوتر موجود در منطقه، آن‌ها اطلاعات به‌دست‌آمده را به مقر فرماندهی BSAA ارسال می‌کنند. در پاسخ، ستاد فرماندهی دستور می‌دهد که کریس و شوا به‌سوی معادن حرکت کنند، زیرا شواهد نشان می‌دهد که ایروینگ به آنجا فرار کرده است.

در مسیر حرکت به معادن، آن‌ها چندین بار با حملات نیروهای آلوده روبه‌رو می‌شوند. اما پیش از رسیدن به هدف، تیم دلتا BSAA به رهبری کاپیتان جاش استون مداخله کرده و آن‌ها را نجات می‌دهد.

پیش از ترک منطقه، جاش فایل دیگری را در اختیار کریس و شوا قرار می‌دهد—مدارک مربوط به سوژه‌ی مورد نظر آن‌ها. با بررسی این فایل‌ها، کریس با صحنه‌ای شوکه‌کننده روبه‌رو می‌شود—تصویری از جیل ولنتایندر میان آن‌ها.

ایروینگ و جیل در بازی Resident Evil 5

Resident Evil 5 – شکار ایروینگ و نبرد در آفریقا

پس از تعقیب و تلاش‌های فراوان، کریس ردفیلد و شوا آلومار موفق می‌شوند ریکاردو ایروینگ را به دام بیندازند و قصد دارند او را دستگیر کنند. اما ناگهان زنی نقابدار از پنجره وارد شده و با پرتاب یک نارنجک گاز اشک‌آور، کریس و شوا را مبهوت می‌کند و ایروینگ را با خود می‌برد. پس از به‌هوش آمدن، آن‌ها با یادداشتی از ایروینگ روبه‌رو می‌شوند که در آن، به مقصد بعدی‌اش، یعنی یک پالایشگاه اشاره شده است.

در مسیر حرکت، کریس و شوا با یک هیولای خفاش‌مانند که یکی از سلاح‌های B.O.W است مواجه می‌شوند. پس از درگیری با این موجود غول‌پیکر، آن‌ها با یکی از مأموران BSAA به نام دیو جانسون آشنا می‌شوند که با یک کامیون از راه رسیده است و کریس و شوا را به تیم دلتا می‌رساند.

در طول این سفر، جاش استون، فرمانده‌ی تیم دلتا، با کریس تماس گرفته و تأیید می‌کند که افراد محلی منطقه به انگل Las Plagas آلوده شده‌اند و به هیولاهایی به نام Majini تبدیل شده‌اند.

ناگهان، آن‌ها ارتباط خود را با تیم آلفا از دست می‌دهند. کریس و شوا که نگران وضعیت تیم هستند، به منطقه‌ی موردنظر می‌روند، اما با صحنه‌ای وحشتناک روبه‌رو می‌شوند—یکی از عظیم‌ترین سلاح‌های B.O.W به تیم دلتا حمله کرده و آن‌ها را نابود کرده است.

در جریان حمله، دیو جانسون نیز هدف این موجود جهش‌یافته قرار گرفته و کشته می‌شود. کریس و شوا با یک نبرد سخت، این هیولا را از پا درمی‌آورند. پس از آن، ستاد فرماندهی BSAA به آن‌ها دستور بازگشت می‌دهد. اما کریس، با ذهنی درگیر و امیدی تازه، تصمیم می‌گیرد در اینجا بماند و سرنخی از جیل ولنتاین که اکنون معتقد است هنوز زنده است، جست‌وجو کند. شوا که چندان با این تصمیم موافق نیست، در نهایت قبول می‌کند که تا پایان مسیر، کریس را همراهی کند.

دریگری با موجودات بازی Resident Evil 5

در ادامه‌ی سفر، کریس ردفیلد برای شوا آلومار تعریف می‌کند که چگونه سه سال پیش در نبردی سخت با آلبرت وسکر، جیل ولنتاین را از دست داده است. در پاسخ، شوا پرده از گذشته‌ی خود برمی‌دارد—او توضیح می‌دهد که والدینش قربانی شیوع ویروسی شدند که در آفریقا انتشار یافت، و همان‌طور که انتظار می‌رفت، شرکت آمبرلا مسئول این فاجعه بود. به همین دلیل، شوا تصمیم گرفت به BSAA بپیوندد تا بیوتروریست‌هایی مانند آمبرلا را به سزای جنایاتشان علیه بشریت برساند.

در مسیر حرکت به پالایشگاه نفت، کریس و شوا با قبایل بومی روبه‌رو می‌شوند که افراد آن به هیولاهای Majini جهش یافته‌اند. در یکی از این روستاها، آن‌ها چادرهایی متعلق به شرکت TRICELL پیدا می‌کنند.

TRICELL که یک شرکت داروسازی و همکار BSAA محسوب می‌شود، مسئولیت تأمین مالی این سازمان را بر عهده دارد. اما در چادرهای این منطقه، کریس و شوا مدارکی را کشف می‌کنند که نشان می‌دهد TRICELL در شیوع انگل Las Plagas در آفریقا نقش داشته است.

پس از رسیدن به میدان نفتی، آن‌ها متوجه می‌شوند که جاش استون از حمله‌ی B.O.W جان سالم به‌در برده و اکنون به آن‌ها ملحق می‌شود تا در کنار یکدیگر با Majini بجنگند و محل اختفای ایروینگ را پیدا کنند.

در نهایت، آن‌ها ایروینگ را درحال فرار با یک قایق پیدا می‌کنند. اما او که راهی برای گریختن ندارد، به آخرین گزینه‌ی خود متوسل می‌شود—نمونه‌ی انگل Las Plagas که توسط زن نقابدار به او داده شده را به بدن خود تزریق می‌کند. ایروینگ دچار جهشی ترسناک شده و به یک هیولای دریایی غول‌پیکر تبدیل می‌شود تا کریس و شوا را از بین ببرد.

هیولای ایروینگ در بازی Resident Evil 5

Resident Evil 5 – کشف حقیقت و بازگشت جیل ولنتاین

پس از نبردی سخت، کریس ردفیلد و شوا آلومار موفق می‌شوند ریکاردو ایروینگ را در دریا غرق کنند. پیش از مرگ، ایروینگ حقیقتی را افشا می‌کند—تمام این اتفاقات زیر نظر اکسلا هدایت شده است. او به کریس و شوا اطلاع می‌دهد که پاسخ سؤالاتشان در غاری نزدیک این منطقه نهفته است. کریس و شوا به سمت این غار راهی می‌شوند، در حالی که جاش استون در منطقه باقی می‌ماند تا نیروی کمکی درخواست کند.

هنگام جست‌وجوی غار، شوا توضیح می‌دهد که اکسلا مدیر شعبه‌ی آفریقای TRICELL است—مدرکی دیگر که نشان می‌دهد این شرکت داروسازی در این هرج‌ومرج دست داشته است. در ادامه مسیر، کریس و شوا شهری باستانی و گمشده را کشف می‌کنند که پر از قربانیان Majini است. پس از نبردی سخت و عبور از موانع، آن‌ها به غاری می‌رسند که مملو از گل‌های پروجنیتور—گیاهانی که آمبرلا برای توسعه‌ی ویروس‌های خود استفاده می‌کرد—است.

آن‌ها در واقع به منشأ تحقیقات آمبرلا رسیده‌اند. کریس و شوا در ادامه مسیر به یک مرکز تحقیقاتی می‌رسند که صدها فرد آلوده در محفظه‌های مخصوص نگهداری می‌شوند. کریس با بررسی کامپیوترهای موجود، متوجه می‌شود که جیل ولنتاین نیز یکی از این افراد بوده است.

در همین لحظه، اکسلا در صفحه‌ی ارتباطی ظاهر شده و اعلام می‌کند که سیستم ارتباطی BSAA را هک کرده تا دستور جعلی عقب‌نشینی را به نیروهای آن ارسال کند.

کریس و شوا در نهایت به اکسلا می‌رسند. او فاش می‌کند که Uroboros ویروسی جدید است که برای تکامل بشر طراحی شده است. این ویروس با DNA میزبان ادغام شده و در صورت موفقیت‌آمیز بودن، فرد را به یک ابرانسان تبدیل می‌کند. اما اگر ادغام موفقیت‌آمیز نباشد، میزبان به یک موجود غیرعادی و وحشتناک جهش پیدا خواهد کرد.

پس از نبرد با سلاح‌های B.O.W، کریس و شوا موفق می‌شوند اکسلا را محاصره کنند. اما دوباره زن نقابدار به کمک او می‌آید و به آن‌ها حمله می‌کند. در میان این درگیری‌ها، آلبرت وسکر از سایه‌ها بیرون می‌آید—مشخص می‌شود که او در پشت تمام این ماجراها بوده است. زن نقابدار نیز با برداشتن کلاه خود، جیل ولنتاین ظاهر می‌شود. وسکر با شستشوی مغزی و از طریق دستگاهی که روی سینه‌ی جیل کار گذاشته، کنترل ذهن او را به‌دست گرفته است—اکنون، جیل تنها به دستورات وسکر عمل می‌کند.

آلبرت وسکرو جیل ولنتاین در بازی Resident Evil 5

Resident Evil 5 – رویارویی پایانی با وسکر

پس از نبردی دشوار، آلبرت وسکر جیل ولنتاین را رها می‌کند تا کریس ردفیلد و شوا آلومار را از بین ببرد، در حالی که خود به اجرای مرحله‌ی بعدی نقشه‌اش می‌رود. کریس با قلبی سنگین در برابر جیل می‌جنگد و در نهایت، با تلاش بسیار موفق می‌شود دستگاه کنترل ذهن را از سینه‌ی او جدا کند.

جیل که از این درگیری‌ها فرسوده شده، از کریس می‌خواهد که بدون نگرانی درباره او، مأموریتش را ادامه دهد و مانع از انتشار Uroboros توسط وسکر شود. با وجود نگرانی‌های کریس، جیل اصرار دارد که او را ترک کند و به راه خود ادامه دهد.

کریس و شوا رد اکسلا گیون و وسکر را گرفته و آن‌ها را تا یک کشتی تحقیقاتی تعقیب می‌کنند. در میان فرار، اکسلا چند کیف دستی با خود حمل می‌کند، اما یکی از آن‌ها از دستش می‌افتد. شوا محتوای کیف را بررسی کرده و درون آن سرنگ‌هایی با لیبل PG67A/W پیدا می‌کند. کمی بعد، آن‌ها دوباره با اکسلا مواجه می‌شوند، اما این‌بار او به ویروس Uroboros آلوده شده است.

اکسلا با قلبی شکسته اعتراف می‌کند که تنها به‌خاطر عشقش به وسکر در این جنایات دخیل بوده است. اما وسکر که دیگر نیازی به او نداشت، او را آلوده کرد. در پی این جهش، اکسلا به یک هیولای B.O.W عظیم تبدیل می‌شود، اما کریس موفق می‌شود با یک سلاح لیزری او را نابود کند.

در همین زمان، جیل با کریس تماس می‌گیرد و حقیقتی کلیدی را فاش می‌کند—ویروسی که قابلیت‌های ابرانسانی را به وسکر داده، وضعیت ناپایداری دارد. برای حفظ این توانایی‌ها، وسکر نیاز دارد تا به‌طور مداوم دز مشخصی از PG67A/W را به بدن خود تزریق کند.

اما اگر دوز زیادی از این دارو به او تزریق شود، وسکر دچار اوردز خواهد شد. خوشبختانه، زمانی که کیف دستی اکسلا از دستش افتاد، تعدادی از سرنگ‌های PG67A/W در اختیار شوا قرار گرفت. کریس و شوا در نهایت وسکر را در یک بمب‌افکن رادارگریز که قصد دارد برای پخش ویروس Uroboros از آن استفاده کند، محاصره می‌کنند.

در میانه‌ی پرواز، وسکر درباره‌ی افزایش جمعیت بشر و طرح خود برای متعادل‌سازی جمعیت جهانی با Uroboros صحبت می‌کند. او قصد دارد پس از اجرای نقشه‌اش، به‌عنوان خدای جدید جهان بر انسان‌های باقی‌مانده حکومت کند. کریس و شوا با تزریق PG67A/W به وسکر، او را به‌شدت تضعیف می‌کنند. درگیری میان آن‌ها شدت می‌گیرد و در نهایت، باعث برخورد بمب‌افکن به یک کوه آتشفشانی در نزدیکی آن‌ها می‌شود.

آلبرت وسکر در بازی Resident Evil 5

Resident Evil 5 – سقوط نهایی آلبرت وسکر

با نقش بر آب شدن تمامی نقشه‌هایش، آلبرت وسکر تصمیم می‌گیرد آخرین سلاح خود را به کار گیرد—او تمامی مقادیر باقی‌مانده‌ی ویروس Uroboros را به خود تزریق می‌کند، به امید اینکه بتواند حداقل انتقام خود را از کریس ردفیلد بگیرد.

این اقدام، مبارزه‌ی نهایی آن‌ها را به یک نبرد حماسی در میان آتش و گوگرد آتشفشان تبدیل می‌کند. وسکر با قدرتی فراتر از حد تصور، به مبارزه‌ی بی‌رحمانه‌ای با کریس و شوا آلومار می‌پردازد. پس از یک درگیری طولانی و طاقت‌فرسا، کریس و شوا موفق می‌شوند وسکر را به دام بیندازند و او را زنده‌زنده در میان گدازه‌های آتشفشان بسوزانند.

در آخرین لحظات، جیل ولنتاین و جاش استون با یک هلیکوپتر برای نجات آن‌ها از راه می‌رسند. کریس و شوا پیش از فوران کامل آتشفشان، خود را به هلیکوپتر می‌رسانند. اما وسکر حتی در واپسین لحظات خود هم دست‌بردار نیست—او تلاش می‌کند تا کریس و همراهانش را با خود به اعماق جهنم بکشد.

در پاسخ، کریس و شوا در هماهنگی کامل، یک راکت لانچر به سمت وسکر شلیک می‌کنند و او را برای همیشه نابود می‌سازند. با پایان این تهدید، قهرمانان داستان نفس راحتی می‌کشند—سرانجام آخرین بقایای آمبرلا برای همیشه از بین رفته است.

درگیری در بازی Resident Evil: Revelations 2

Resident Evil: Revelations 2 – آزمایشات جزیره‌ی سین

بازه زمانی:سال ۲۰۱۱

الکس وسکر – تهدیدی که همچنان ادامه دارد

با وجود مرگ آلبرت وسکر، الکس وسکر همچنان زنده است و در سال ۲۰۱۱ قدرت و نفوذش به‌شدت احساس می‌شود. او طی سال‌های گذشته با بیماری‌ای سخت دست‌وپنجه نرم می‌کرد که زندگی‌اش را تا مرز نابودی کشانده بود.

الکس، که به گفته‌ی اسپنسر باهوش‌ترین عضو خاندان وسکر بود، برای مقابله با این بیماری، شروع به توسعه‌ی ویروس T-Phobos کرد. هدف او از این تحقیقات، خلق ابرانسان‌هایی با توانایی‌های فرابشری و انتقال هوشیاری خود به آن‌ها بود. برای اجرای آزمایش‌هایش، او قربانیان خود را از میان مردم جزیره‌ی سین (Sein) انتخاب کرد.

ماهیت ویروس T-Phobos و شکست آزمایش‌ها

ویروس T-Phobos به‌گونه‌ای طراحی شده بود که بدون ایجاد جهش‌های فیزیکی، ابرانسان‌هایی با قابلیت‌های خاص خلق کند. اما جز توانایی تشخیص موجودات جهش‌یافته، ماهیت دقیق اثرات این ویروس بر انسان هنوز کاملاً مشخص نبود.

بیشتر افراد آزمایش‌شده نتیجه‌ی موفقیت‌آمیزی نداشتند. مشکل اصلی آزمایش‌های الکس این بود که سوژه‌هایی که وحشت‌زده می‌شدند، به‌طور ناخواسته به هیولاهای جهش‌یافته تبدیل می‌شدند—نامناسب برای طرح انتقال هوشیاری.

تا سال ۲۰۱۱، الکس نتوانسته بود هیچ سوژه‌ی موفقیت‌آمیزی برای پیشبرد اهدافش پیدا کند. اما با نیل فیشر از سازمان TerraSave توافقی مخفیانه ترتیب داد تا چندین عضو این سازمان را مجبور به انجام آزمایش کند.

آن‌ها این نقشه را با ربودن اعضای TerraSave از یک مهمانی و انتقال آن‌ها به جزیره‌ی سیناجرا کردند.

کلر و موریا – آغاز کابوس

داستان بازی با نقش‌آفرینی کلر ردفیلدآغاز می‌شود. او به همراه موریا برتون، یکی دیگر از شخصیت‌های اصلی بازی، در میان ربوده‌شدگان قرار دارد. پس از به‌هوش آمدن در جزیره، این دو با راهنمایی‌های الکس وسکرمسیر خود را پیش می‌گیرند. الکس در ظاهر ناظرآزمایش‌ها است و آن‌ها را در مسیر فرار از جزیره هدایت می‌کند. اما حقیقت چیز دیگری است—الکس تنها تلاش دارد تا آن‌ها را هرچه بیشتر در معرض آزمایش‌های وحشتناکخود قرار دهد.

کلر و موریا در بازی Resident Evil: Revelations 2

Resident Evil: Revelations 2 – فرار از کابوس جزیره‌ی سین

در مسیر فرار، کلر ردفیلد و موریا برتون با چندین سوژه‌ی آزمایش‌شده مواجه می‌شوند، اما اکثر آن‌ها مدت زیادی زنده نمی‌مانند. تنها کسی که به‌جز این دو نفر موفق به زنده ماندن می‌شود، ناتالیا، دختر کوچکی با گذشته‌ای نامعلوم است.

اما ناتالیا در نهایت ربوده می‌شود، زیرا از نظر الکس وسکر، بهترین کاندیدا برای اجرای طرح مخوف اوست—او می‌خواهد از ناتالیا به‌عنوان بستری برای انتقال هوشیاری خود استفاده کند. برای حذف کلر و موریا از مسیرش، الکس ویروس Uroboros را به نیل فیشر تزریق می‌کند و او را برای نابودی آن‌ها می‌فرستد. پس از شکست فیشر، کلر موفق می‌شود از جزیره فرار کند، اما موریا زیر آوار گرفتار می‌شود.

موریا پس از این حادثه، فردی به نام اونجی ربیک را در یکی از جزایر نزدیک پیدا می‌کند و آن‌ها به‌مدت شش ماه در جزیره زنده می‌مانند. در همین حال، ناتالیا تلاش می‌کند تا با حمله به الکس، از تصاحب بدنش توسط او جلوگیری کند.

با گذشت زمان، بری برتون به جزیره می‌آید تا دخترش را پیدا کند. اولین فردی که در جزیره با او روبه‌رو می‌شود، ناتالیا است. از اینجا به بعد، تمرکز اصلی بری روی محافظت از ناتالیا در برابر تهدید الکس وسکر قرار می‌گیرد—شخصیتی که از هیچ تلاشی برای تسخیر این دختر دریغ نمی‌کند.

در طول این ماجراجویی، بری باور دارد که دخترش مرده است، بنابراین تمام توجهش را روی متوقف کردن الکس متمرکز می‌کند. اما شرایط پیچیده‌تر می‌شود—الکس برای اجرای آخرین مرحله‌ی نقشه‌اش، ویروس Uroboros را به بدن خود تزریق کرده و به یک هیولا تبدیل می‌شود، تا برای همیشه به زندگی بری و ناتالیا پایان دهد.

الکس وسکر در بازی Resident Evil: Revelations 2

Resident Evil: Revelations 2 – پایان و فاش شدن حقیقت

در لحظه‌ای حساس، موریا برتون به‌موقع وارد صحنه می‌شود و موفق می‌شود بری برتون و ناتالیا را از چنگ هیولای جهش‌یافته نجات دهد. پس از آن، کلر ردفیلد نیز با یک هلیکوپتر کمکی از راه می‌رسد. در نبرد پایانی، او با استفاده از یک راکت لانچر ضربه‌ی نهایی را وارد کرده و شخصیت شرور داستان را نابود می‌کند.

با پایان ماجرا، ناتالیا به خانواده‌ی برتون نقل مکان می‌کند. به‌نظر می‌رسد که همه‌چیز به‌خوبی خاتمه یافته است—اما حقیقتی ترسناک هنوز از چشم کلر و خانواده‌ی برتون پنهان مانده است. آن‌ها نمی‌دانند که ناتالیا پیش از این اتفاقات، به‌طور پنهانی توسط الکس وسکر تصاحب شده است.

بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – شیوع ویروس C در شرق اروپا

بازه زمانی:۲۰۱۲ - ۲۰۱۳

ترور رئیس‌جمهور و فرزند گمشده‌ی وسکر

پیش از ورود به داستان Resident Evil 6، باید توجه داشت که این بازی در قالب چهار کمپین مختلف روایت می‌شود که در نقاط مشخصی با یکدیگر هم‌پوشانی دارند. برای درک بهتر وقایع، به‌جای بررسی جداگانه‌ی هر کمپین، اتفاقات داستان را به‌صورت ترتیب زمانی شرح خواهیم داد.

بحران در ادونیا و ورود تیم BSAA

در تاریخ ۲۴ دسامبر ۲۰۱۲، تیم BSAA به رهبری کریس ردفیلد برای مقابله با حمله‌ی یک B.O.W در ادونیا، واقع در شرق اروپا، به مأموریت اعزام می‌شوند. شورشیان محلی از گونه‌ای جدید از B.O.W به نام J'avo برای ایجاد هرج‌ومرج در کشور استفاده کرده‌اند. کریس با یک سخنرانی انگیزشی اعضای تیم را آماده‌ی نبرد می‌کند و آن‌ها عازم مبارزه می‌شوند.

ورود جیک مولر و جهش شورشیان

همزمان، داستان ما با جیک مولر، یک مزدور که برای شورشیان ادونیا کار می‌کند، ادامه می‌یابد. جیک و سایر شورشیان سرنگ‌هایی را به خود تزریق می‌کنند که برای افزایش عملکرد آن‌ها در نبرد طراحی شده است.

اما نتیجه غیرمنتظره است—در حالی که جیک هیچ تأثیری احساس نمی‌کند، شورشیانی که با او همکاری دارند دچار جهش شده و به B.O.W تبدیل می‌شوند. آن‌ها بلافاصله به جیک حمله می‌کنند. جیک بدون زحمت آن‌ها را از بین می‌برد، اما از اینکه پول بیشتری برای این کار درخواست نکرده، ناراضی است.

جیک و شری در بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – بحران در شرق اروپا

در ادامه‌ی ماجراجویی، جیک مولر با زنی جوان روبه‌رو می‌شود که حقیقتی مهم را درباره‌ی او فاش می‌کند—او در بدن خود پادتنی دارد که می‌تواند جهان را نجات دهد. این زن خود را شری بیرکین معرفی می‌کند که حالا بزرگ شده و به‌عنوان مأمور فدرال امنیت ملی ایالات متحده فعالیت می‌کند. شری توضیح می‌دهد که شورشیان ادونیا فریب خوردند و به آن‌ها گونه‌ای جدید از ویروس، ویروس C، تزریق شده است. این ویروس به‌شدت کشنده است—اگر قربانی پادتن موجود در خون جیک را دریافت نکند، جهان با تهدیدی فاجعه‌بار روبه‌رو خواهد شد.

جیک پذیرفته که خون خود را برای تولید این پادتن اهدا کند، اما در ازای آن مبلغ ۵۰ میلیون دلار درخواست می‌کند. هنگامی که جیک و شری از محل خارج می‌شوند، با سلاح بیولوژیکی غول‌پیکری مواجه می‌شوند که شباهت زیادی به نمسیس دارد و به یک چنگال مکانیکی عظیم مجهز شده است. در حالی که آن‌ها در تلاش برای فرار از دست این هیولا هستند، شری توضیح می‌دهد که این موجود توسط یک گروه بیوتروریستی به نام نئو آمبرلا (Neo Umbrella) ساخته شده است. این سازمان به دنبال خون جیک برای توسعه‌ی بیشتر سلاح‌های B.O.W است.

پس از پشت سر گذاشتن Ustanak، آن‌ها به کریس ردفیلد و تیم او می‌رسند که در حال مبارزه با J'avo هستند. کریس که قبلاً درباره‌ی شری از کلر ردفیلد شنیده بود، فوراً او را شناسایی می‌کند. در همین حال، یکی از افراد تیم کریس، پیرز نیوانس، با دیدن جیک مولر اعلام می‌کند که او برای شورشیان کار می‌کند. اما شری از جیک دفاع کرده و توضیح می‌دهد که او اکنون تحت حمایت دولت ایالات متحده قرار دارد. کریس به نکته‌ای آشنا در مورد جیک پی می‌برد، اما پیش از آنکه بتواند به آن فکر کند، یکی دیگر از غول‌های J'avo به آن‌ها حمله می‌کند.

هیولای بازی Resident Evil 6

esident Evil 6 – سقوط در ادونیا و آشکار شدن راز شری

پس از نبردی سخت، کریس ردفیلد پیشنهاد می‌دهد که چندین هلیکوپتر جیک و شری را تا رسیدن به محلی امن اسکورت کنند. اما پیرز نیوانس از این تصمیم خشمگین می‌شود—او باور دارد که نباید اجازه دهند یک مزدور بی‌رحم مانند جیک مولر به این سادگی از دست آن‌ها فرار کند. کریس، با تأکید بر اولویت مأموریت، از پیرز می‌خواهد تمرکزش را حفظ کند.

در ادامه، کریس و تیمش با ایدا وانگ روبه‌رو می‌شوند که توسط شورشیان ادونیا گروگان گرفته شده است. او توضیح می‌دهد که گروه نئو آمبرلا عامل اصلی ویروس C بوده و شورشیان را فریب داده‌اند تا این ویروس را به بدن خود تزریق کنند. سربازان BSAA پس از اسکورت ایدا به خارج از مقر شورشیان، در دام او گرفتار می‌شوند—او با یک نارنجک سوزنی تمامی افراد کریس را به ویروس C آلوده کرده و از آن‌ها خداحافظی می‌کند.

کریس که شاهد تبدیل اعضای تیمش به هیولا است، از شدت شوک فلج شده و در نهایت بی‌هوش می‌شود. اما پیرز که موفق شده از تماس با ترکش‌های آلوده جلوگیری کند، کریس را از منطقه خارج می‌کند، پیش از آنکه قربانیان آلوده‌شده بتوانند او را بکشند.

در همین حال، Ustanak موفق می‌شود جیک و شری را ردیابی کند و قصد دارد آن‌ها را نابود کند. درگیری شدیدی میان آن‌ها شکل می‌گیرد که در نهایت باعث سقوط هلیکوپتر حامل آن‌ها در یک رشته‌کوه پوشیده از برف می‌شود.

پس از به‌هوش آمدن، جیک موفق می‌شود شری بیرکین را که زیر آوار گرفتار شده است، نجات دهد. اما صحنه‌ای عجیب توجهش را جلب می‌کند—زخم‌های شری به‌سرعت التیام یافته‌اند. به‌نظر می‌رسد ویروس G هرگز به‌طور کامل از بدن شری محو نشده، بلکه تنها ضعیف‌تر شده است. خوشبختانه، برخلاف پدرش ویلیام بیرکین، این ویروس در بدن او باعث جهش‌های وحشتناک نشده و تنها قابلیت ترمیم سریع زخم‌ها را برایش به‌ارمغان آورده است.

ایدا وانگ در بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – افشای هویت جیک مولر و تهدید جهانی

پس از درگیری شدید، Ustanak و دیگر قربانیان جهش‌یافته‌ی J'avo به جیک مولر و شری بیرکین حمله می‌کنند. به دستور ایدا وانگ که حالا برای نئو آمبرلا کار می‌کند، شری بی‌هوش شده و جیک زنده دستگیر می‌شود.

ایدا به جیک نگاه کرده و حقیقتی تکان‌دهنده را برایش فاش می‌کند—خون او به‌دلیل هویت واقعی‌اش بسیار خاص و ارزشمند است. جیک مولر در واقع پسر گمشده‌ی آلبرت وسکر است. نکته‌ای که کریس نیز متوجه شده بود، شباهت جیک به پدرش بود. در ادامه، Ustanak جیک را بی‌هوش می‌کند و نیروهای J'avo هر دو را از آن منطقه خارج می‌کنند.

شش ماه بعد، در تاریخ ۲۷ ژوئن ۲۰۱۳، ایدا وانگ را در حال نفوذ به یک زیردریایی مشاهده می‌کنیم. دلیل حضور او در این مکان، تماسی است که مدتی قبل از درک سی سیمونز، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، دریافت کرده بود—تماسی که اشاره داشت این زیردریایی حاوی اطلاعاتی ارزشمند برای اوست. ایدا با بررسی اسناد، یک یادداشت مأموریت پیدا می‌کند که توسط سیمونز نوشته شده بود. در این سند، دستور داده شده که جیک مولر باید دستگیر شود و ساخت واکسن ویروس C متوقف گردد.

اما این اطلاعات تناقض داشت—این دستورات مربوط به شش ماه قبل بودند، در حالی که ایدا هرگز چنین مأموریتی دریافت نکرده بود. او به این نتیجه می‌رسد که یا سیمونز یک بازی ذهنی با او راه انداخته، یا شخصی دیگر خود را به‌جای او جا زده است.

نیروهای امنیتی زیردریایی متوجه حضور ایدا شده و به سمت او تیراندازی می‌کنند. این درگیری‌ها به بدنه‌ی زیردریایی آسیب رسانده و باعث شروع غرق شدن آن می‌شود. در حین فرار، ایدا تماسی از سیمونز دریافت می‌کند. در این تماس، او هشدار می‌دهد که ایالات متحده، چین و دیگر شهرهای بزرگ جهان، فردا با یک حمله‌ی بیوتروریستی گسترده روبه‌رو خواهند شد. این عملیات به رهبری فردی انجام خواهد شد که خود را همزاد ایدا وانگ معرفی می‌کند و برای نئو آمبرلا فعالیت دارد. با دریافت این اطلاعات، ایدا که از سوءاستفاده‌ی کسی از نام و شخصیت خود به‌شدت خشمگین شده، تصمیم می‌گیرد این شیاد را تعقیب کند.

سیمونز در بازی Resident Evil 6

esident Evil 6 – سقوط رئیس‌جمهور و بازگشت کریس

چند روز بعد، در تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۳، کریس ردفیلد را می‌بینیم که در یک کافه‌ی قدیمی در اروپای شرقی، غرق در افکار و مشروبات الکلی است. ضربه‌ی روحی ناشی از مشاهده‌ی تبدیل افراد تیمش به هیولا به‌شدت او را رنج می‌دهد، تا جایی که تصمیم می‌گیرد از BSAA کناره‌گیری کند.

اما پیرز نیوانس که هنوز به کریس ایمان دارد، او را پیدا کرده و کمک می‌کند تا خاطراتش را به یاد آورد. کریس که حالا مصمم‌تر از همیشه است تا انتقام افرادش را بگیرد، به خدمت BSAA بازمی‌گردد. در همین حال، آدام بنفورد، رئیس‌جمهور ایالات متحده، آماده‌ی یک سخنرانی تاریخی در دانشگاه آیوی، تال اوکس می‌شود. هدف او از این سخنرانی، افشای نقش دولت در تأسیس مراکز تحقیقاتی آمبرلا و فاجعه‌ی راکون سیتی است.

او امید دارد که با گفتن حقیقت، بتواند جهان را در برابر بیوتروریسم متحد کند. اما لئون اس. کندی نگران واکنش‌های عمومی به این افشاگری است—با این حال، از دستور مافوق خود حمایت می‌کند. قبل از آغاز سخنرانی، همانطور که وعده داده شده بود، یک حمله‌ی بیوتروریستی گسترده در محل برگزاری مراسم رخ می‌دهد. تقریباً تمامی افراد حاضر در دانشگاه، از جمله شخص رئیس‌جمهور، به زامبی تبدیل می‌شوند.

با قلبی شکسته، لئون کندی مجبور می‌شود دوست و رئیس‌جمهور خود، آدام بنفورد، را از عذاب رها کند. در این میان، هلنا هارپر، همکار مخفی لئون، خود را بابت وقوع این فاجعه مقصر می‌داند. لئون از او درباره‌ی علت این احساس سؤال می‌کند. اما هلنا تنها وعده می‌دهد که پس از رسیدن به کلیسای Tall Oaks Cathedral، حقیقت را برای او فاش خواهد کرد.

لئون درحال شلیک به رئیس جمهور در بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – حمله‌ی بیوتروریستی و راز زیرزمین کلیسا

هنگام فرار از محوطه‌ی دانشگاه، لئون کندی و هلنا هارپر با صحنه‌ای دهشتناک روبه‌رو می‌شوند—شهر تال اوکس مانند راکون سیتی به محاصره‌ی زامبی‌ها و هیولاها درآمده است. این منظره آن‌ها را به‌شدت وحشت‌زده می‌کند.

در مسیر حرکت به کلیسای جامع، اینگرید هانیگان، اپراتور لئون، اطلاعاتی حیاتی را به او می‌رساند—مسئولیت این حمله‌ی بیوتروریستی برعهده‌ی نئو آمبرلا است. او لئون را ترغیب می‌کند که به کلیسای جامع برود تا جزئیات بیشتری درباره‌ی این حادثه به‌دست آورد، زیرا درک سی سیمونز، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، شدیداً خواستار دریافت اطلاعات درباره‌ی این حمله است.

با رسیدن به کلیسای جامع، هلنا لئون را به آزمایشگاهی مخفی در زیرزمین ساختمان راهنمایی می‌کند. آن‌ها شروع به جست‌وجوی آزمایشگاه کرده و در نهایت به یک نوار ویدیویی VHS دست پیدا می‌کنند. در این ویدیو، صحنه‌ای نگران‌کننده از یک زن شبیه به ایدا وانگ نمایش داده می‌شود که در حال بیرون آمدن از پیله‌ای شبیه به لانه‌ی حشرات است.

هلنا توضیح می‌دهد که این چیزی نیست که قصد داشت به لئون نشان دهد—حقیقتی که به‌دنبال آن است، در اعماق زیرزمین کلیسا نهفته است. لئون و هلنا مسیر خود را در دخمه‌های زیرزمینی کلیسا ادامه می‌دهند و در این راه با هیولاهایی که به‌دلیل ویروس C خلق شده‌اند، مواجه می‌شوند.

سرانجام، آن‌ها به راز نهفته‌ی هلنا می‌رسند—دبورا هارپر، خواهر هلنا، که در این مکان نگهداری شده بود، به‌دلیل آلودگی به ویروس C در حال تبدیل شدن به یک هیولای جهش‌یافته است. در نهایت، دبورا کنترل خود را از دست داده و به آن‌ها حمله می‌کند. در این لحظه، ایدای واقعی از راه می‌رسد تا به لئون و هلنا کمک کند.

آن‌ها با همکاری یکدیگر موفق می‌شوند دبورا را از پا درآورند، اما هلنا درحالی‌که سوگوار خواهر ازدست‌رفته‌ی خود است، در غم فرو می‌رود. لئون که هنوز سردرگم از این اتفاقات است، از ایدا وانگ می‌خواهد که حقیقت را درباره‌ی این حوادث برای او توضیح دهد. اما ایدا، مانند همیشه، تنها چند جمله‌ی مرموز بر زبان می‌آورد و سپس بی‌هیچ توضیحی آنجا را ترک می‌کند.

هلنا در بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – افشای حقیقت و درگیری با سیمونز

هلنا هارپر که از مرگ خواهرش دبورا به‌شدت دل‌شکسته شده، حقیقتی مهم را برای لئون کندی آشکار می‌کند—در پس پرده‌ی حمله‌ی تال اوکس، درک سی سیمونز قرار دارد. او توضیح می‌دهد که سیمونز دبورا را گروگان گرفته بود و او را تهدید کرده بود که اگر در ترور رئیس‌جمهور همکاری نکند، خواهرش را خواهد کشت. وظیفه‌ی هلنا این بود که حواس تیم امنیتی رئیس‌جمهور را پرت کند، در حالی که سیمونز با استفاده از B.O.W مخصوص خود، ویروس C را در هوای محوطه‌ی دانشگاه منتشر کند و تمامی افراد حاضر را آلوده سازد.

لئون تلاش می‌کند که با اینگرید هانیگان تماس بگیرد، اما به‌جای آن، سیمونز پاسخ او را می‌دهد. سیمونز هرگونه نقش خود در حمله را انکار می‌کند و به‌جای آن، مستقیماً هلنا و لئون را مقصر جلوه داده، آن‌ها را مسئول ترور آدام بنفورد معرفی می‌کند.

در سوی دیگر ماجرا، ایدا وانگ نوار ویدیویی‌ای را که لئون پیدا کرده بود، بررسی می‌کند. ناگهان سیمونز با او تماس می‌گیرد، اما این‌بار، ایدا مدعی می‌شود که فرد پشت تلفن سیمونز واقعی نیست—در واقع، او همان ایدا وانگ تقلبی است که اکنون در رأس نئو آمبرلا قرار دارد.

ایدا گمان می‌کند که این نسخه‌ی جعلی از او، در حال هدایت عملیات نئو آمبرلا است، چراکه سیمونز واقعی آن‌قدر مغرور و محتاط است که هرگز نقشه‌ی خود را مستقیماً فاش نمی‌کند. علاوه بر این، در صورت افشای هرگونه اطلاعات درباره‌ی نقش سیمونز در این ماجرا، موقعیت سیاسی او به‌شدت به خطر خواهد افتاد.

همچنین، سیمونز کنترل یک سازمان مخفی به نام The Family را در دست دارد، که بعید به نظر می‌رسد او چنین خطر بزرگی را برای افشای ماهیت آن بپذیرد. ایدا نتیجه‌گیری می‌کند که این همزاد جعلی، صرفاً به‌دنبال نابود کردن سیستمی است که توسط سیمونز ایجاد شده است.

پس از این کشف، ایدا مستقیماً با سیمونز تماس می‌گیرد تا او را از اهداف نسخه‌ی جعلی خود آگاه کند. سپس، بدون معطلی، اقدام به انفجار تأسیسات زیرزمینی آن‌ها کرده و نقشه‌های دشمن را به‌شدت مختل می‌سازد.

کریس و لئون در بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – تقابل در چین و شکار سیمونز

پس از خروج لئون کندی و هلنا هارپر از دخمه‌های زیرزمینی کلیسا، آن‌ها از راه دور شاهد حمله‌ی موشکی به شهر تال اوکس می‌شوند، نابودی‌ای که هرگونه امید به بقا را در آن منطقه از بین می‌برد.

در همین لحظه، اینگرید هانیگان با لئون تماس گرفته و گزارش می‌دهد که درک سی سیمونز با عجله به چین سفر کرده است. لئون که می‌داند سیمونز برای او پاپوش دوخته است، از هانیگان می‌خواهد که مرگ او و هلنا را در سیستم‌های دولتی جعل کند تا بتواند بدون خطر تعقیب دولت، سیمونز را دنبال کند.

در همین حال، کریس ردفیلد پس از بازگشت به BSAA برای مقابله با یک حمله‌ی بیوتروریستی به چین سفر می‌کند. گروه نئو آمبرلا مقامات سازمان ملل را گروگان گرفته و ویروس J'avo را در خیابان‌های لانشیانگ رها کرده‌اند.

کریس، در حالی که با مبتلایان به J'avo مبارزه می‌کند، فلش‌بک‌هایی تلخ به حادثه‌ی ادونیا و از دست دادن افراد تیمش تجربه می‌کند—اما با تمام سختی‌ها، مسیر خود را ادامه می‌دهد. در بخش دیگری از داستان، جیک مولر و شری بیرکین از زمان دستگیری‌شان توسط نئو آمبرلا، در یک مرکز تحقیقاتی نگه داشته شده‌اند.

جیک از یک فرصت استفاده کرده و تلاش می‌کند از سلول خود فرار کند. در مسیر خروج، او به شری می‌رسد و هردو تصمیم می‌گیرند از این مکان گریخته و خود را نجات دهند. جیک به شری توضیح می‌دهد که نئو آمبرلا با دریافت نمونه‌های خون او، در تلاش است عملکرد ویروس C را تقویت کند. همچنین به او گفته‌اند که پدرش آلبرت وسکر بوده است. جیک از این می‌ترسد که مانند پدرش به یک هیولای بی‌رحم تبدیل شود.

اما شری که خود فرزند ویلیام بیرکین، یکی از چهره‌های شرور تاریخ آمبرلا است، به جیک یادآوری می‌کند که این انتخاب‌های ما هستند که تعیین می‌کنند چه کسی باشیم، نه والدین ما.

شری مختصات خروج از مرکز تحقیقاتی را دریافت کرده و داده‌های تحقیقات نئو آمبرلا را با خود برداشته و از تأسیسات خارج می‌شود. اما نیروهای نئو آمبرلا آن‌ها را محاصره می‌کنند.

در همین لحظه، کریس ردفیلد و نیروهای BSAA وارد عمل شده و دشمنان را از بین می‌برند. اما پس از عملیات، جیک و شری بدون هیچ گفت‌وگویی از هم جدا می‌شوند، چراکه شری تأکید می‌کند دستور دارند از تماس با هرکسی خودداری کنند. از سوی دیگر، لئون و هلنا نیز به چین می‌رسند—اما سفر آن‌ها نزدیک بود با حمله‌ی یک B.O.W قاچاقی درون هواپیما به پایان برسد.

پس از سقوط هواپیما، شری که لاشه‌ی آن را مشاهده کرده، به سمت دوست قدیمی‌اش لئون می‌دود. لئون توضیح می‌دهد که به چین آمده تا سیمونز را به‌خاطر اقدامات بیوتروریستی‌اش دستگیر کند. اما شری حرف او را باور نمی‌کند—او توضیح می‌دهد که هدفش از آمدن به چین، ملاقات با سیمونز است، همان فردی که تمام این مدت با او ارتباط داشته است.

لئون از شری می‌خواهد که محل سیمونز را به او اطلاع دهد، اما جیک در پاسخ به او هشدار می‌دهد که پایش را از این ماجرا بیرون بکشد. پیش از آنکه بحث بین آن‌ها شدت بگیرد، ناگهان Ustanak به آن‌ها حمله‌ور می‌شود. در تلاش برای فرار، آن‌ها با تخریب یک برج روی سر Ustanak، او را برای مدتی ناتوان می‌کنند. پس از نبرد، مسیر گروه از یکدیگر جدا می‌شود. اما پیش از رفتن، شری مکان دیدار با سیمونز را به لئون می‌گوید، و لئون و هلنا به سمت محل ملاقات حرکت می‌کنند.

ایدا وانگ در بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – تقابل با سیمونز و فرار ایدای تقلبی

در این میان، کریس ردفیلد پس از خبردار شدن از حضور ایدا وانگ در منطقه، خشمگین می‌شود. او به همراه پیرز نیوانس، ایدا را محاصره می‌کنند. اما درست در همین لحظه، لئون کندی و هلنا هارپر از راه می‌رسند. لئون به کریس توضیح می‌دهد که برای اثبات اتهامات سیمونز، ایدا را زنده نیاز دارد. اما کریس که درگیر انتقام است، به استدلال‌های منطقی لئون توجهی نمی‌کند و اصرار دارد که ایدا مسئول حملات تروریستی است.

هر دوی آن‌ها می‌دانند که این ایدا در واقع ایدای تقلبی است. اما در میان مشاجره‌ی آن‌ها، نسخه‌ی جعلی با استفاده از یک فلش بنگ فرار می‌کند. پس از لحظاتی، کریس آرام‌تر شده و تصمیم می‌گیرد به حرف‌های لئون اعتماد کند—او قبول می‌کند که باید ایدا را زنده دستگیر کنند. پس از آن، هر دو تیم برای پیگیری اهداف خود از یکدیگر جدا می‌شوند. در ادامه، لئون، هلنا، شری بیرکین و جیک مولر در محل ملاقات با سیمونز به یکدیگر می‌رسند. شری که هنوز دچار تردید است، از سیمونز درباره‌ی صحت حرف‌های لئون سؤال می‌کند. اما پاسخ سیمونز چیزی جز خیانت نیست—او با شلیک به محافظانش، حقیقت را آشکار می‌کند.

در طول تیراندازی، شری داده‌های تحقیقاتی‌ای را که قرار بود به سیمونز تحویل دهد، به لئون می‌دهد تا آن‌ها را برای توقف ویروس C در اختیار افراد مناسب قرار دهد. سیمونز نیز به افرادش دستور می‌دهد که شری و جیک را زنده نگه دارند، زیرا هنوز برای اهداف او مفید هستند. اما درست در لحظه‌ی خروج سیمونز، یکی از J'avoها که توسط ایدای تقلبی فرستاده شده است، سرنگی حاوی ویروس C را به سیمونز تزریق می‌کند و او را بیهوش می‌سازد. در سوی دیگر ماجرا، جیک و شری نیز توسط نیروهای J'avo دستگیر می‌شوند.

سیمونز جهش یافته در بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – خیانت سیمونز و نبرد در ریل قطار

در لحظه‌ای حساس، درک سی سیمونز پرده از حقیقتی تاریک برمی‌دارد—او شخصاً رئیس‌جمهور ایالات متحده را ترور کرده است. هدف سیمونز از این اقدام، حفظ جایگاه قدرت آمریکا در جهان بود. اگر آدام بنفورد حقیقت را درباره‌ی دخالت دولت آمریکا در فعالیت‌های آمبرلا فاش می‌کرد، این افشاگری می‌توانست اقتدار آمریکا را به‌شدت خدشه‌دار کند.

پس از این اعتراف، سیمونز دچار یک جهش وحشتناک شده و به یک سلاح بیولوژیکی عظیم با شکلی سگ‌مانند تبدیل می‌شود. او بلافاصله به لئون کندی و هلنا هارپر حمله‌ور می‌شود. در نبردی سخت و نفس‌گیر، لئون و هلنا موفق می‌شوند این هیولای جهش‌یافته را از پا درآورند.

در لحظات پایانی درگیری، آن‌ها موفق می‌شوند سیمونز جهش‌یافته را به سمت ریل قطار پرتاب کنند. در آخرین لحظه، یک قطار عبوری با سرعت به سیمونز برخورد کرده و او را به‌طور کامل نابود می‌کند، پایان تلخی برای فردی که زمانی در اوج قدرت بود.

ایدا وانگ تقلبی در بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – فاش شدن هویت کارلا و تهدید جهانی

در ادامه‌ی ماجرا، ایدا وانگ واقعی موفق می‌شود مکان نسخه‌ی جعلی خود را روی یک کشتی پهلو گرفته در کنار اسکله شناسایی کند. با بررسی یک فایل صوتی، او حقیقتی تکان‌دهنده را کشف می‌کند—ایدای تقلبی در واقع کارلا رادامس نام دارد.

ماجرا از این قرار است که درک سی سیمونز شیفته‌ی ایدا وانگ شده بود، اما وقتی ایدا درخواست او را رد کرد، سیمونز کنترل خود را از دست داد و دست به اقدامات دیوانه‌وار زد. او تحقیقات خود را برای ایجاد یک کلون شبیه‌سازی‌شده از ایدا وانگ آغاز کرد، اما تا زمانی که با کارلا آشنا نشده بود، تلاش‌هایش ناموفق می‌ماند.

کارلا یکی از محققان ارشد بود که مستقیماً برای سیمونز کار می‌کرد و مسئول توسعه‌ی ویروس C بود. او علاقه‌ی زیادی به سیمونز داشت، اما این یک عشق یک‌طرفه بود. با این حال، سیمونز متوجه شد که DNA کارلا بسیار سازگار است تا به نسخه‌ی جعلی ایدا وانگ تبدیل شود. بنابراین، او کارلا را فریب داد تا به‌عنوان مورد آزمایش از او استفاده کند.

پس از آزمایش، کارلا به یک کلون شبیه‌سازی‌شده از ایدا تبدیل شد، و ذهن او به‌شکلی دستکاری شد که تا ابد عاشق سیمونز باقی بماند. اما به‌مرور، خاطرات و شخصیت واقعی کارلا شروع به بازگشت کرد. کارلا که از استفاده‌ی ابزاری سیمونز از او به‌شدت خشمگین شده بود، طی سال‌ها نقشه‌ی انتقام از او را طراحی کرد. همچنین، او ایدای واقعی را نیز درگیر یک پاپوش بزرگ کرد تا او را به دردسر بیندازد، چراکه علاقه‌ی سیمونز به ایدا، عامل اصلی رنج کارلا بود.

کریس ردفیلد و پیرز نیوانس موفق می‌شوند کارلا را در کشتی پیدا کرده و او را دستگیر کنند. کریس با این اقدام بر حس انتقام خود غلبه کرده و عدالت را اجرا می‌کند.اما ناگهان، یک هلیکوپتر متعلق به سازمان The Family ظاهر شده و به‌خاطر قتل سیمونز، کارلا را به رگبار می‌بندد. کارلا که درحال مرگ است، با پوزخند به کریس و پیرز اعلام می‌کند که یک ناو هواپیمابر را برای انتشار ویروس C در سراسر جهان آماده کرده است.

پیرز کیف همراه کارلا را بررسی کرده و یک نمونه از ویروس C را در آن پیدا می‌کند. او به کریس هشدار می‌دهد که دو نمونه‌ی دیگر از این کیف برداشته شده‌اند.آن‌ها بدون معطلی، همراه با BSAA به دنبال چند هواپیمای جنگنده می‌روند، تا ناو هواپیمابر را پیش از آنکه تهدیدی جهانی ایجاد کند، نابود کنند.

کریس و پیرز در ناو هواپیما بر بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – نابودی ناو هواپیمابر و نبرد نهایی با سیمونز

کریس ردفیلد و پیرز نیوانس با تلاش شجاعانه‌ای برای نابودی ناو هواپیمابر اقدام می‌کنند، اما متأسفانه دیر به هدف می‌رسند. یک موشک حامل ویروس C به سمت شهر تاچی شلیک می‌شود و تمام شهروندان آن را به زامبی تبدیل می‌کند.

کریس بلافاصله با لئون کندی تماس می‌گیرد تا از سلامت او و هلنا هارپر مطمئن شود. خوشبختانه، آن‌ها مایل‌ها از انفجار فاصله داشتند، اما اکنون باید از این شهر جهنمی عبور کنند. لئون به کریس اطلاع می‌دهد که شری بیرکین و جیک مولر ربوده شده‌اند و در یک پایگاه زیرآبی نئو آمبرلا نگهداری می‌شوند. همچنین، لئون فاش می‌کند که جیک در واقع پسر آلبرت وسکر است و آنتی‌بادی لازم برای درمان ویروس C را در خون خود دارد.

در ادامه، کریس نیز خبری مهم را به لئون منتقل می‌کند—مرگ آدا وانگ را اعلام می‌کند، بی‌خبر از اینکه در واقع این کارلا بوده که کشته شده است. پس از این تبادل اطلاعات، کریس و پیرز برای نجات شری و جیک پرواز می‌کنند، در حالی که لئون و هلنا سعی می‌کنند به BSAA کمک کنند تا بازماندگان حمله‌ی موشکی را از شهر خارج کنند.

در همین حال، ایدا وانگ واقعی در کشتی ایستاده و به جسد کلون خود نگاه می‌کند، در حالی که به سرنوشت تلخی که سیمونز برای او رقم زده است، ابراز تأسف می‌کند. اما ناگهان، کارلا به‌طرز غیرمنتظره‌ای از خواب بیدار می‌شود. ویروس در بدن او به توده‌ای از مواد لزج جهش پیدا می‌کند، نشان‌دهنده‌ی این که کارلا درست قبل از مرگش، ویروس C را به خود تزریق کرده بود.

این جهش، عقل کارلا را کاملاً از بین می‌برد—او خود را ایدای واقعی تصور کرده و باور دارد که باید بر جهان حکومت کند. در سخت‌ترین نبرد زندگی‌اش، ایدا وانگ موفق می‌شود کارلای جهش‌یافته را از بین ببرد و سپس با هلیکوپتر به سمت تاچی پرواز می‌کند تا به کارهای ناتمام خود رسیدگی کند.

ایدا هنگام ورود به شهر، لئون و هلنا را مشاهده می‌کند که در محاصره‌ی صدها زامبی گرفتار شده‌اند. او هلیکوپتر را پایین می‌آورد و آن‌ها را نجات می‌دهد. سپس، گروه به سمت سیمونز حرکت می‌کنند—او به لطف ویروس C، پس از تکه‌تکه شدن مجدداً بدن خود را احیا کرده است.لئون، هلنا و ایدا در یک نبرد طولانی و سخت با سیمونز درگیر می‌شوند. جهش‌های ژنتیکی سیمونز به سطحی وحشتناک و غیرقابل‌تصور می‌رسد.

در نهایت، آن‌ها موفق می‌شوند با یک اسلحه‌ی شوک الکتریکی، سیمونز را از بین ببرند.برای اطمینان از نابودی قطعی، لئون با یک راکت لانچر ضربه‌ی نهایی را وارد کرده و سیمونز را برای همیشه نابود می‌کند.پس از نبرد، ایدا لئون و هلنا را با هلیکوپتر تنها می‌گذارد تا با استفاده از آن از شهر خارج شوند. او به آن‌ها قول می‌دهد که مدارک لازم برای اثبات بی‌گناهی آن‌ها و همچنین جنایات سیمونز را در اختیارشان خواهد گذاشت.

باس فایت نهایی بازی Resident Evil 6

Resident Evil 6 – پایان بحران ویروس C

پس از خروج لئون کندی و هلنا هارپر از شهر، ایدا وانگ موفق می‌شود آزمایشگاه مخفی کارلا را در شهر پیدا کند. او تمامی تحقیقات کارلا را از بین می‌برد تا مطمئن شود دیگر کلونی از او ساخته نخواهد شد و تنها یک ایدا وانگ وجود خواهد داشت. در سوی دیگر، کریس ردفیلد و پیرز نیوانس به پایگاه زیرآبی نئو آمبرلا رسیده و موفق می‌شوند جیک مولر و شری بیرکین را از سلول‌هایشان نجات دهند.

کریس به جیک اعتراف می‌کند که چگونه با پدرش آلبرت وسکر در گذشته روبه‌رو شده و او را کشته است. این حقیقت، جیک را وسوسه می‌کند تا کریس را بکشد، زیرا فرصت دیدن پدرش را از او گرفته است. اما جیک از این کار منصرف می‌شود—در حال حاضر، مسائل مهم‌تری از انتقام در خطر است. در همین لحظه، زنگ خطر پایگاه به صدا درمی‌آید—نئو آمبرلا آخرین سلاح مخفی خود را آشکار می‌کند. HAOS یک B.O.W غول‌پیکر است که اگر از تأسیسات خارج شود، در عرض چند دقیقه قابلیت پخش ویروس C در سراسر جهان را دارد.

کریس از جیک و شری می‌خواهد که فرار کنند، تا او و پیرز بتوانند به حساب HAOS برسند. اما نبرد با این هیولا موفقیت‌آمیز نیست—HAOS در برابر تمامی سلاح‌های معمولی مقاوم است. در جریان درگیری، HAOS تکه‌ای بزرگ از آوار را به سمت پیرز پرتاب می‌کند، که باعث خرد شدن بازوی او می‌شود. در شرایطی که امیدی باقی نمانده، پیرز تصمیمی جسورانه می‌گیرد—او نمونه‌ای از ویروس C را که قبلاً به دست آورده بود، به بدن خود تزریق می‌کند. در یک قمار ناامیدانه، او امیدوار است که جهش ژنتیکی بتواند به او قدرتی کافی برای مقابله با HAOS بدهد.

پس از تزریق، پیرز بازوی از دست رفته‌ی خود را احیا کرده و به یک بازوی قدرتمند با قابلیت شلیک رعد دست می‌یابد. او از این قدرت برای تضعیف HAOS استفاده می‌کند، در حالی که کریس از سمت دیگر، قلب HAOS را از سینه بیرون می‌کشد و به زندگی او پایان می‌دهد. با مرگ HAOS، پایگاه شروع به فروپاشی می‌کند. در همین حین، شری و جیک در مسیر فرار، برای آخرین بار با Ustanak مواجه می‌شوند. در حالی که پایگاه در حال سقوط است، شری و جیک با شلیک به قلب Ustanak، بالاخره این هیولا را از بین می‌برند.کریس و پیرز موفق می‌شوند راهی برای فرار پیدا کنند. اما پیرز کم‌کم کنترل ذهن خود را از دست می‌دهد. او تصمیم می‌گیرد در تأسیسات نئو آمبرلا باقی بماند و همراه با پایگاه از بین برود، در حالی که کریس را به سمت نجات هدایت می‌کند.

پس از پایان کابوس ویروس C، کریس به فعالیت خود در BSAA ادامه می‌دهد تا یاد و خاطره‌ی افرادش را زنده نگه دارد. شری به دولت گزارش می‌دهد که به لطف آنتی‌بادی خون جیک، راهی برای درمان ویروس C کشف شده است. اما تصمیم می‌گیرد ارتباط جیک و وسکر را به‌عنوان یک راز حفظ کند. لئون و هلنا نیز از تمامی اتهامات تبرئه می‌شوند. در نهایت، جیک مولر مسیر خود را انتخاب می‌کند—او تصمیم می‌گیرد به‌عنوان یک پارتیزان سفر کند و برای محافظت از شهروندان جهان در برابر سلاح‌های بیولوژیکی، مبارزه نماید.

خانه Resident Evil 7

Resident Evil 7: Biohazard – خانه‌ی وحشت بیکرها

بازه زمانی:۲۰۱۴ - ۲۰۱۷

ورود به خط داستانی جدید

Resident Evil 7 برای نخستین بار در تاریخ این مجموعه، از بازماندگان راکون سیتی فاصله گرفته و روایت کاملاً جدیدی را با محوریت شخصیت اصلی ایتن وینترز آغاز می‌کند. در سال ۲۰۱۷، ایتن وینترز راهی لوئیزیانا می‌شود تا همسرش، میا وینترز را پیدا کند. میا سه سال پیش ناپدید شده بود و مرگ او را تأیید کرده بودند، اما به‌طرز مرموزی، ناگهان برای ایتن پیامی ارسال می‌کند و از او می‌خواهد در مزرعه‌ی بیکرها در شهر دالوی ملاقات کنند.

پس از رسیدن به مکان موردنظر، ایتن با یک خانه‌ی روستایی متروکه مواجه می‌شود. پس از جست‌وجو، او موفق می‌شود میا را در زیرزمین خانه پیدا کند.

میا که گیج و سردرگم به‌نظر می‌رسد، توضیح می‌دهد که یادش نمی‌آید چگونه به اینجا آمده است، یا حتی اینکه پیامی برای ایتن فرستاده باشد. ناگهان، حال او دگرگون شده و هشدار می‌دهد که قبل از اینکه "daddy" بازگردد، باید از اینجا فرار کنند.

تحولی ترسناک و حمله‌ی مرگبار

در مسیر خروج از زیرزمین، میا ناگهان دچار رفتارهای خشونت‌آمیز شده و به ایتن حمله می‌کند. ایتن که وحشت‌زده و بی‌دفاع است، ناچار می‌شود برای نجات جان خود، میا را از پا درآورد. در همین لحظه، زوئی، زنی مرموز، با ایتن تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که برای فرار به اتاق زیرشیروانی برود. اما با رسیدن به آنجا، ایتن در کمال تعجب میا را دوباره زنده می‌بیند—این‌بار، با یک اره‌برقی در دست.

بار دیگر، ایتن مجبور می‌شود در نبردی خونین میا را از پا درآورد. اما او با سؤال‌های بی‌پایان درباره‌ی این اتفاقات، گیج و سردرگم می‌شود. در همین لحظه، مرد خانه، جک بیکر، وارد صحنه شده و به ایتن حمله می‌کند. او ایتن را وحشیانه مورد ضرب و شتم قرار داده و سپس او و میا را به خانه‌ی اصلی بیکرها می‌برد.

میا در resident evil 7 biohazard

Resident Evil 7: Biohazard – ضیافت وحشت و فرار از کابوس

پس از به‌هوش آمدن، ایتن وینترز خود را در میز شام خانواده‌ی بیکر می‌یابد—در میان جک، مارگارت و لوکاس بیکر، در حالی که یک زن مسن روی ویلچر نشسته است. صحنه‌ای تکان‌دهنده پیش روی او قرار دارد—غذای روی میز، از گوشت و اعضای بدن انسان تهیه شده است.

اعضای خانواده ایتن را مجبور می‌کنند تا از این غذای نفرت‌انگیز بخورد، تنها به قصد شکنجه‌ی او. در همین لحظه، تلفن زنگ می‌خورد—فرصتی لحظه‌ای برای ایتن تا از این عذاب رها شود. در حالی که خانواده‌ی بیکر پاسخ تلفن را می‌دهند، ایتن از این فرصت استفاده کرده و تلاش می‌کند راهی برای فرار از این خانه پیدا کند.

در میان راهروهای خانه، هر از گاهی زوئی با ایتن تماس می‌گیرد و او را راهنمایی می‌کند که قدم بعدی چیست. او همچنین به ایتن افشا می‌کند که دختر جک بیکر است—تنها عضو خانواده که هنوز سلامت روان خود را حفظ کرده است. ایتن ناگهان حضور یک افسر پلیس را در بیرون خانه مشاهده می‌کند که در حال بررسی محل است.

او تلاش می‌کند که افسر پلیس را از خطرات این خانه آگاه کند، اما پیش از آنکه موفق شود، جک بیکر ظاهر شده و سر افسر بیچاره را از تنش جدا می‌کند. در درگیری‌ای سخت، ایتن موفق می‌شود جک را از پا درآورد. اما در کمال وحشت، زخم‌های جک به‌سرعت ترمیم می‌شوند. به نظر می‌رسد که او از قابلیت احیای قدرتمندی برخوردار است—حتی برای اثبات ناپذیری‌اش، خودش را هدف گلوله قرار می‌دهد تا نشان دهد که کشته نمی‌شود.

هیولاهای resident evil 7 biohazard

Resident Evil 7: Biohazard – فرار از کابوس بیکرها

خیلی زود، ایتن وینترز متوجه می‌شود که خانواده‌ی بیکر تنها تهدید پیش روی او نیستند. بیکرها افراد عادی را گروگان گرفته و آن‌ها را به هیولاهای انسان‌نما تبدیل می‌کنند—موجوداتی عجیب و وحشی با بدن‌هایی که کاملاً پوشیده از کپک هستند.

ایتن موفق می‌شود کلیدی پیدا کند که راه فرار را برایش هموار می‌کند، اما جک بیکر از آن محافظت می‌کند. با نداشتن گزینه‌ی دیگر، ایتن وارد یک دوئل خونین با اره‌برقی با جک شده و در نهایت او را تکه‌تکه می‌کند.

پس از یک نبرد مرگبار، ایتن موفق می‌شود از عمارت خارج شود و در حیاط خلوت یک تریلر را پیدا کند که می‌تواند در آن پناه بگیرد. در همین لحظه، زوئی بار دیگر با ایتن تماس می‌گیرد. او حقیقتی شوکه‌کننده را فاش می‌کند—میا وینترز به‌دلیل آلودگی به ویروس جهش‌یافته‌ی خانواده‌ی بیکر، قابلیت احیای بدن خود را دارد و هنوز زنده است.

زوئی به ایتن پیشنهاد می‌دهد که می‌تواند راه نجات میا را به او بگوید، اما تنها به شرطی که زوئی را نیز از خانه‌ی بیکرها فراری دهد. او توضیح می‌دهد که یک سرم مخصوص وجود دارد که می‌تواند هردوی آن‌ها را از ویروس نجات دهد، اما برای ساخت آن، ایتن باید مواد اولیه‌ی خاصی را جمع‌آوری کند.

برای پیدا کردن این مواد اولیه، ایتن بار دیگر به خانه‌ی قدیمی بازمی‌گردد—محیطی مرموز که مملو از حشرات جهش‌یافته و غول‌پیکر است، موجوداتی که توسط مارگارت بیکر پرورش داده شده‌اند. پس از کشتن مارگارت در یک نبرد سخت، ایتن با مواد اولیه‌ی جمع‌آوری‌شده به تریلر بازمی‌گردد و با زوئی تماس می‌گیرد. اما به‌جای زوئی، این‌بار لوکاس بیکر پاسخ او را می‌دهد. لوکاس زوئی و میا را گروگان گرفته و ایتن را تحریک می‌کند تا برای نجات آن‌ها، به انبار خانه برود. در مسیر حرکت به‌سوی انبار، ایتن دچار توهمات عجیبی می‌شود—تصاویر یک دختر کوچک که به‌نظر می‌رسد ذهن او را تحت تأثیر قرار داده است.

لوکاس در resident evil 7 biohazard

Resident Evil 7: Biohazard – تقابل نهایی با جک بیکر

پس از ورود به انبار، ایتن وینترز باید از میان تله‌ها و معماهای پیچیده‌ای که توسط لوکاس بیکر طراحی شده‌اند، عبور کند. با موفقیت در پشت‌سر گذاشتن این موانع مرگبار، لوکاس از عصبانیت فرار کرده و از صحنه خارج می‌شود.

ایتن در نهایت موفق می‌شود میا وینترز و زوئی بیکر را نجات دهد و با کمک آن‌ها، دو دوز از سرم درمان‌کننده را آماده کند. اما در همین لحظه، جک بیکر که حالا به یک هیولای غول‌پیکر و جهش‌یافته تبدیل شده، برای نابودی آن‌ها از راه می‌رسد.

ایتن در نبردی خونین، با زخم‌ها و جراحات شدید مواجه می‌شود، اما در نهایت مجبور می‌شود برای کشتن جک یکی از سرم‌ها را استفاده کند. اکنون تنها یک دوز سرم باقی مانده است، و ایتن باید بین زوئی و میا یکی را برای نجات انتخاب کند. در نهایت، او تصمیم می‌گیرد که همسرش، میا را نجات دهد.

زوئی در بازی resident evil 7 biohazard

Resident Evil 7: Biohazard – ورود به کشتی متروکه

پس از سوار شدن بر قایق، ایتن وینترز و میا وینترز زوئی دل‌شکسته را تنها می‌گذارند، هرچند ایتن به او قول می‌دهد که دوباره برای نجاتش بازخواهد گشت. درحالی‌که آن‌ها در مسیر حرکت در رودخانه هستند، ناگهان با یک کشتی تانکر مواجه می‌شوند که در میان باتلاق گیر افتاده است. اما درست لحظه‌ای که به کشتی نزدیک می‌شوند، ناگهان پیچک‌های سیاه و عجیب به آن‌ها حمله‌ور شده و هر دوی آن‌ها را به داخل کشتی می‌کشاند.

میا پس از به‌هوش آمدن، موفق می‌شود ایتن را از میان پیچک‌ها بیرون بکشد. او سپس شروع به جست‌وجو در میان کشتی می‌کند تا راهی برای فرار پیدا کند. رفته‌رفته خاطرات او بازمی‌گردد، و میا به‌یاد می‌آورد که قبلاً برای شرکت The Connections کار می‌کرده است.

میا متوجه می‌شود که این شرکت در حال انتقال یک سلاح بیولوژیکی B.O.W به نام Eveline بود—یک انسان شبیه‌سازی‌شده که برای آلوده‌سازی قربانیان از طریق نوعی قارچ کنترل‌کننده‌ی ذهن طراحی شده بود. هدف این پروژه، شستشوی مغزی دشمنان و قرار دادن آن‌ها در کنترل کامل Eveline بود. اما در طول سفر، وضعیت Eveline ناپایدار می‌شود—او کنترل خود را از دست داده و تمام خدمه‌ی کشتی را به‌طور مرموزی آلوده می‌کند.

اولین در بازی resident evil 7 biohazard

Resident Evil 7: Biohazard – فاش شدن حقیقت درباره‌ی Eveline

در حالی که ایتن وینترز در بی‌هوشی فرو رفته، خود را در رویایی عجیب می‌بیند—در آنجا با جک بیکر ملاقات می‌کند که برخلاف گذشته، مانند یک انسان عادی رفتار می‌کند. جک به ایتن توضیح می‌دهد که چگونه Eveline و میا وینترز را در ساحل رودخانه پیدا کرده و آن‌ها را به خانه‌ی خود برده است. اما Eveline که در آرزوی داشتن یک خانواده بود، شروع به شستشوی مغزی تمامی اعضای خانواده‌ی بیکر کرد و آن‌ها را تحت کنترل خود درآورد. جک که دیگر از این کابوس به ستوه آمده، از ایتن خواهش می‌کند که او و خانواده‌اش را از دست Eveline نجات دهد.

پس از بیدار شدن از خواب، ایتن به دنبال میا می‌گردد. او در نهایت او را گرفتار در نوعی پیله‌ی حشره پیدا می‌کند و فوراً او را نجات می‌دهد. اما میا که دوباره توسط Eveline آلوده شده است، یک بطری کوچک حاوی DNA او را به ایتن می‌دهد. با آخرین توان خود، او ایتن را از کشتی بیرون می‌کند.

ایتن پس از خروج از کشتی، به یک معدن نمک متروکه در نزدیکی آنجا می‌رود و در آنجا یک آزمایشگاه مخفی را کشف می‌کند. با بررسی یادداشت‌های آزمایشگاهی، او جزئیات منشأ Eveline و علت ناپایدار شدن بدن او را درمی‌یابد. به نظر می‌رسد که Eveline به دلیل ناپایداری ژنتیکی با سرعتی زیاد در حال پیر شدن است. نکته‌ای که افشا می‌کند پیرزن مسنی که در خانه‌ی بیکرها روی ویلچر نشسته بود، در واقع همان Eveline است.

ایتن همچنین متوجه می‌شود که لوکاس بیکر یکی از کارکنان The Connections بوده است. محققان به لوکاس دارویی خاص داده بودند که به او مقاومت در برابر شستشوی مغزی Eveline می‌بخشید، تا بتواند او را زیر نظر بگیرد. ایتن با استفاده از تجهیزات آزمایشگاهی و نمونه‌ی DNA که در اختیار داشت، موفق می‌شود سمی تولید کند که قابلیت نابود کردن Eveline را برای همیشه دارد.

باس فایت نهایی بازی resident evil 7 biohazard

Resident Evil 7: Biohazard – پایان کابوس و نابودی Eveline

با سم مخصوص در دست، ایتن وینترز بار دیگر به خانه‌ی متروکه‌ی بیکرها بازمی‌گردد تا با Eveline روبه‌رو شود. در لحظه‌ی تقابل، ایتن با چاقوی آغشته به سم به Eveline حمله می‌کند. اما به‌جای کشته شدن، سم تزریق‌شده باعث جهش وحشتناک Eveline می‌شود—او به یک هیولای عظیم‌الجثه تبدیل می‌شود. ایتن که چاره‌ی دیگری ندارد، آماده‌ی تسلیم می‌شود، اما درست در همان لحظه، هلیکوپتر نجات یک سلاح مخصوص را به سمت او پرتاب می‌کند. ایتن با این سلاح ویژه، موفق می‌شود Eveline را تکه‌تکه کرده و از این کابوس جان سالم به در ببرد.

با نابودی Eveline، ایتن و میا توسط شرکت Umbrella Blue نجات پیدا می‌کنند. این شرکت توسط کریس ردفیلد، رهبر گروه BSAA تأسیس شده بود. Umbrella Blue توسط اعضای سابق شرکت منحل‌شده‌ی آمبرلا شکل گرفته بود—افرادی که می‌خواستند به‌نوعی جنایات آمبرلا را جبران کنند.

پس از پایان این فاجعه، ایتن و میا سوار بر هلیکوپتر نجات شده، آسوده‌خاطر از کابوسی که به‌اتمام رسیده است. آن‌ها در آرامش، به سمت غروب آفتاب حرکت می‌کنند، با امید به آینده‌ای بدون ترس و وحشت.

لیدی دیمیترسکو در بازی Resident Evil Village

Resident Evil Village – بازگشت مادر میراندا و راز The Mold

بازه زمانی:۲۰۲۱ - ۲۰۳۷

بازگشت به ریشه‌ها با روایتی تازه

پیش از ورود به داستان Resident Evil Village، باید نگاهی دوباره به وقایع مهمی داشت که پیش از Resident Evil 0 رخ داده بودند.

مادر میراندا همچنان پس از سال‌ها تلاش موفق به یافتن بدن و قالب مناسبی برای احیای فرزند ازدست‌رفته‌ی خود نشده بود. آزمایشات او تا سال ۲۰۲۱، منجر به خلق موجودات وحشی تحت عنوان لایکن‌ها (Lycans) شده بود.

علاوه بر این، او چندین مخلوق جهش‌یافته‌ی قدرتمند دیگر نیز داشت—آلچینا دیمیترسکو، دانا بنوینتو، سالواتور مورو و کارل هایزنبرگ.

نایبان مادر میراندا و خلق موجودات جهش‌یافته

هر یک از این انسان‌های جهش‌یافته از توانایی‌های ابرانسانی ویژه‌ای برخوردار بودند، اما هیچ‌یک نتوانستند بستر مناسبی برای احیای دختر میراندا باشند. ازاین‌رو، میراندا تصمیم گرفت آن‌ها را به‌عنوان نایبان خود انتخاب کند، تا در خدمت اهداف والای او باشند.

کشف مناسب‌ترین قالب و هدف جدید میراندا

پس از سال‌ها تلاش، میراندا بالاخره موفق به یافتن کاندیدای مناسب برای تحقق رؤیای خود شد—رزمری وینترز، دختر ایتن وینترز و میا وینترز، همان قالبی بود که میراندا تمام این سال‌ها به دنبالش می‌گشت.

از آنجا که ایتن در جریان حادثه‌ی دالوی در Resident Evil 7 به کپک مشهور به The Mold آلوده شده بود، و میا نیز ارتباطی ویژه با گونه‌ای خاص از این قارچ داشت، میراندا به این نتیجه رسید که نوزاد متولدشده از آن‌ها می‌تواند قالب مناسبی برای احیای دخترش باشد.

میا و رز در بازی resident evil village

Resident Evil Village – آغاز کابوس جدید

بازه زمانی:۳ سال و ۶ ماه پس از وقایع شهر دالوی، لوئیزیانا

زندگی مخفیانه‌ی خانواده‌ی وینترز

پس از حوادث دالوی، ایتن وینترز و میا وینترز به زندگی خود بازگشتند و حالا همراه با دختر کوچک‌شان، رز به‌صورت مخفیانه در شرق اروپا زندگی می‌کنند. اتفاقات خانه‌ی بیکرها در گزارش‌های پلیس به‌عنوان یک نشت گاز ثبت شده و مرگ تمامی اعضای خانواده، به‌جز زوئی بیکر و جو بیکر، گزارش شده است—سرپوشی قانونی برای حوادث محرمانه‌ای که در آنجا رخ داده بود.

حمله‌ی ناگهانی و نابودی آرامش خانواده

یک شب، در حالی که خانواده‌ی وینترز در آرامش زندگی‌شان را سپری می‌کنند، میا در حال خواندن یک کتاب داستان برای رز است. رز پیش از تمام شدن داستان به خواب می‌رود. اما ناگهان، در میان سکوت، میا از ناحیه‌ی کتف مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد. پیش از آنکه بتواند خود را به پناهگاه برساند، بار دیگر به او شلیک می‌شود.

ایتن با بهت و ناباوری متوجه می‌شود که این حمله توسط گروه Hound Wolf Squad به رهبری کریس ردفیلد انجام شده است. کریس، ایتن و رز را دستگیر می‌کند و در اقدامی شوکه‌کننده، میا را در مقابل چشمان ایتن به قتل می‌رساند.

ایتن که از این فاجعه مبهوت شده، شروع به دست و پا زدن می‌کند تا از دست آن‌ها رها شود، اما افراد گروه مجبور می‌شوند او را بی‌هوش کنند. در حالی که بی‌هوش است، ذهن ایتن به مکالمه‌ای با میا بازمی‌گردد—زمانی که آن‌ها درباره‌ی تأثیرات اتفاقات گذشته بر روی رز صحبت می‌کردند.

ورود به روستای متروکه و آغاز جست‌وجو

پس از به‌هوش آمدن، ایتن خود را در یک روستای دورافتاده در شرق اروپا پیدا می‌کند. تمام نگهبانان کشته شده‌اند و هیچ نشانه‌ای از رز وجود ندارد. او که تلفن همراهش در حال زنگ خوردن است، تماس را پاسخ می‌دهد و از فرد پشت خط درخواست اطلاعات درباره‌ی رز یا کریس می‌کند—اما هیچ پاسخی دریافت نمی‌کند.

ایتن با دنبال کردن رد خون و لاشه‌ی مرده‌ای که در نزدیکی‌اش قرار دارد، به‌طور اتفاقی به یک کلبه‌ی قدیمی می‌رسد. پس از جست‌وجو در آن اطراف، او یک روستای بزرگ را مشاهده می‌کند که به‌نظر می‌رسد اخیراً متروکه شده است.

محیط بازی resident evil village

Resident Evil Village – رویارویی با لایکن‌ها و افشای حقیقت

ایتن در مسیر خود با یکی از روستاییان به نام گرگوری مواجه می‌شود. گرگوری با اسلحه در دست، با احتیاط از ایتن می‌پرسد که کیست و چه کسی او را فرستاده است. اما پیش از آنکه ایتن بتواند پاسخ دهد، ناگهان خانه مورد حمله‌ی موجودات گرگینه‌مانند به نام لایکن‌ها قرار می‌گیرد. گرگوری که شرایط را وخیم می‌بیند، پیش از آنکه ایتن توسط یکی از این هیولاها کشته شود، یک اسلحه‌ی کمری را به او می‌رساند تا بتواند از خود دفاع کند.

پس از نبردی پرتنش، دسته‌ای بزرگ از لایکن‌ها به همراه غول‌های اوریاس به سمت او هجوم می‌آورند. در لحظه‌ای که به نظر می‌رسد فرار ممکن نیست، ناگهان زنگ قلعه به صدا درمی‌آید. این صدای ناگهانی باعث می‌شود که لایکن‌ها از آنجا دور شوند، و ایتن فرصت گریز پیدا می‌کند.

در ادامه‌ی مسیر، ایتن با پیرزنی مرموز روبه‌رو می‌شود. او با نگاه نافذ از ایتن می‌پرسد: «آیا تو پدر بچه هستی؟»

ایتن تأیید می‌کند و پیرزن حقیقتی عجیب را افشا می‌کند—رزماری توسط الهه‌ی روستا، مادر میراندا به اینجا آورده شده است. پیرزن به ایتن هشدار می‌دهد: «آن‌ها به تاریکی سقوط کردند.» تهدیدی بزرگ در انتظار اوست.

با وجود هشدارهای پیرزن، ایتن قلعه‌ای بزرگ و باشکوه را در نزدیکی خود مشاهده می‌کند. او حدس می‌زند که شاید بتواند رز را در آنجا پیدا کند—پس بدون تردید، راهی قلعه می‌شود.

عجوزه پیر در بازی resident evil village

Resident Evil Village – ورود به قلعه و تصمیم مادر میراندا

در مسیر خود، ایتن وینترز با چند تن از روستاییان آشنا می‌شود. او با کمک به آن‌ها موفق می‌شود وارد خانه‌شان شود و اطلاعاتی از وقایعی که این روستا را به نابودی کشانده است، به‌دست آورد. ایتن تصمیم دارد به قلعه برود، اما تمامی بازماندگان روستا به او هشدار می‌دهند که از این کار اجتناب کند. یکی از افراد، النا، با نگرانی به ایتن می‌گوید: «قلعه چیزی جز خون و مرگ به دنبال نخواهد داشت.»

مشاهده‌ی قتل و ورود به قلعه

در مسیر خود، ایتن شاهد مادر میراندا است که در حال قتل مردی به نام یولیان است. ایتن که شوک‌زده شده، تصمیم می‌گیرد او را تعقیب کند. در ادامه، او به ورودی قلعه می‌رسد و بار دیگر با پیرزن مرموز روبه‌رو می‌شود. این بار، پیرزن با خوشحالی به او می‌گوید: «مرگ به سراغ همه‌ی ما آمده است.»

ایتن، با استفاده از دو نشان مخصوص که در اطراف روستا پیدا کرده بود، موفق می‌شود در سنگی منتهی به قلعه را باز کند. به محض ورود به قلعه، ایتن توسط مردی با قدرت‌های فرابشری دستگیر می‌شود. او را به جلسه‌ای می‌برند که در آن مادر میراندا و دیگر اربابان خاندان حضور دارند:

  • آلچینا دیمیترسکو، کنتس خون‌آشام قلعه‌ی دیمیترسکو
  • دانا بنوینتو، عروسک‌گردانی که عروسکی به نام آنجی را کنترل می‌کند
  • سالواتور مورو، گوژپشتی با قابلیت‌های جهش‌یافته
  • کارل هایزنبرگ، مردی که ایتن را دستگیر کرده و صاحب کارخانه‌ی هایزنبرگ است

دیمیترسکو و هایزنبرگ بر سر این‌که چه کسی باید ایتن را در اختیار داشته باشد، بحث می‌کنند. دیمیترسکو قصد دارد او را بکشد و فنجان خونش را به مادر میراندا تعارف کند. اما هایزنبرگ می‌خواهد نمایشی سرگرم‌کننده ترتیب دهد. در نهایت، مادر میراندا سرنوشت ایتن را به هایزنبرگ واگذار می‌کند. اما پیش از آن، او به ایتن ۱۰ ثانیه فرصت می‌دهد تا فرار کند.

جلسه اربابان resident evil village

Resident Evil Village – تقابل با خاندان دیمیترسکو

پس از فرار از جلسه‌ی وحشتناک، ایتن وینترز با دوک، تاجری اسرارآمیز که سلاح و آذوقه می‌فروشد، ملاقات می‌کند. با امید به یافتن رز، ایتن وارد قلعه‌ی دیمیترسکو می‌شود، اما بلافاصله توسط دختران دیمیترسکو—بلا، کاساندرا و دانیلا—دستگیر می‌شود.

آن‌ها قصد دارند ایتن را به مادرشان تحویل دهند، اما ایتن از فرصتی استفاده کرده و موفق به فرار می‌شود. در مسیر خود، او چندین بار با دوک مواجه می‌شود، و در یکی از این دیدارها، دوک به او افشا می‌کند که دیمیترسکو رز را در یکی از اتاق‌های قلعه نگه می‌دارد. ایتن در مسیر رسیدن به رز، با چالش‌های وحشتناکی روبه‌رو می‌شود.

  • حملات دختران دیمیترسکو، که هریک تمایلات بیمارگونه و ذهنیات سادیستی دارند.
  • روستاییان بدبختی که شکنجه شده و به قربانیان دیمیترسکو تبدیل شده‌اند.

همه‌ی این موارد، موانعی خطرناک در مسیر ایتن برای رسیدن به هدفش هستند.

ایتن موفق می‌شود به نزدیکی دیمیترسکو برسد، اما هنگامی که برای برداشتن کلید اقدام می‌کند، توسط کنتس دستگیر شده و با خشونت به سیاه‌چال قلعه پرتاب می‌شود. او در این نبرد، دست خود را از دست می‌دهد، اما به شکلی مرموز موفق می‌شود آن را به بدن خود بازگرداند.

نبرد با کاساندرا و استراتژی فرار

ایتن سپس با زرادخانه‌ی کاساندرا روبه‌رو می‌شود، و از آن برای شلیک یک بمب به دیوار سنگی سیاه‌چال استفاده کرده و موفق به فرار می‌شود. در مسیر خود، او هر راهی را برای باز کردن مسیر ورود هوای سرد به داخل قلعه پیدا می‌کند، زیرا متوجه شده که این اقدام باعث ضعیف شدن قدرت‌های خاندان دیمیترسکو می‌شود.

لیدی دیمیترسکو در بازی resident evil 8

Resident Evil Village – نبرد با دیمیترسکو و حقیقت تلخ

ایتن موفق می‌شود خنجری مخصوص که به انواع مختلفی از سموم آغشته شده است را به‌دست آورد و از آن برای دفاع در برابر حمله‌ی دیمیترسکو استفاده کند. اما با برخورد این خنجر، دیمیترسکو دچار جهشی ترسناک شده و به موجودی عجیب و اژدها‌مانند تبدیل می‌شود.

در فضای بیرونی قلعه، نبردی وحشیانه میان آن‌ها شکل می‌گیرد. در نهایت، ایتن با چند شلیک مرگبار موفق می‌شود دیمیترسکو را از پا درآورد، و بدن او به سنگ تبدیل می‌شود. با این پیروزی، ایتن یک محفظه‌ی شیشه‌ای را به‌دست آورده و به سمت غاری که در نزدیکی آنجا قرار دارد، حرکت می‌کند.

درون غار، او بار دیگر با عجوزه‌ی پیر روبه‌رو می‌شود. ایتن با خشم از او می‌پرسد که میراندا رز را کجا برده و چه سرنوشتی در انتظار دخترش است. پیرزن با خنده‌ای تلخ پاسخ می‌دهد—رز به‌عنوان یک زندگی، در برابر زندگی قربانی خواهد شد. او همچنین به ایتن اشاره می‌کند که شاید چهار خانواده‌ی اشرافی بتوانند مسیر رسیدن او به هدفش را هموار کنند.

افشای حقیقت توسط دوک و مأموریت جدید

ایتن بار دیگر با دوک ملاقات می‌کند، اما این‌بار با حقیقتی وحشتناک روبه‌رو می‌شود—دوک برای او فاش می‌کند که محفظه‌ی شیشه‌ای که به‌دست آورده، در واقع حاوی سر دخترش، رزماری است. ایتن که از این واقعیت شوکه شده، درمی‌یابد که هنوز فرصتی برای نجات رز باقی مانده است. او متوجه می‌شود که برای نجات دخترش، باید با سایر اربابان منطقه روبه‌رو شود، محفظه‌های دیگری که شامل اعضای بدن رز هستند را به‌دست آورد، و آن‌ها را با هم ادغام کند.

فلاسک شیشه ای در بازی resident evil village
Resident Evil Village – ورود به خانه‌ی بنوینتو و توهمات تاریک

در نخستین گام، ایتن وینترز راهی خانه‌ی بنوینتو می‌شود. اما در مسیر، تحت تأثیر عطری که از گیاهان نزدیک مقبره‌ی والدین بنوینتو ساطع می‌شود، دچار توهمات شدید می‌شود. در این تصورات غیرواقعی، او میا را می‌بیند که رز را در آغوش گرفته و او را به سمت خانه‌ی بنوینتو هدایت می‌کند. در میان جست‌وجو، ایتن موفق می‌شود دومین محفظه‌ی شیشه‌ای را پیدا کند که روی آنجی، عروسک بنوینتو قرار دارد.

اما پیش از آنکه بتواند محفظه را بردارد، ناگهان عروسک آنجی به همراه سلاح‌های او ناپدید می‌شود. ماجراجویی ایتن در خانه‌ی بنوینتو مملو از معماهای اضطراب‌آور است—حل کردن این معماها، او را به هدف نهایی‌اش نزدیک‌تر خواهد کرد. درگیری نهایی با بنوینتو و آنجی به یک نبرد گیج‌کننده و توهم‌زا تبدیل می‌شود، اما در نهایت ایتن موفق می‌شود پیروز شود. با این موفقیت، او دومین محفظه‌ی شیشه‌ای و کلید خروج از خانه را به دست می‌آورد.

تقابل با مورو و کارخانه‌ی هایزنبرگ

ایتن مسیر خود را به سوی محل اقامت مورو و کارخانه‌ی هایزنبرگ ادامه می‌دهد. این بخش از سفر، او را درگیر نبردهای نفس‌گیر و تجربیات نزدیک به مرگ متعددی می‌کند. اما در نهایت، ایتن موفق می‌شود به اهداف خود دست یابد و قدمی دیگر به سوی نجات رز بردارد.

کریس ردفیلد در بازی resident evil village

Resident Evil Village – مواجهه‌ی نهایی با میراندا

در ادامه‌ی مسیر، ایتن وینترز به‌طور غیرمنتظره با کریس ردفیلد روبه‌رو می‌شود. کریس که به کارخانه‌ی هایزنبرگ نفوذ کرده و در حال کار گذاشتن مواد منفجره در ساختمان‌های آن است، ایتن را دستگیر و خلع سلاح می‌کند.

او از ایتن می‌خواهد که از آنجا دور شود، اما ایتن با خشم به او اعتراض کرده و فریاد می‌زند که کریس همسرش، میا، را کشته است.

کریس تلاش می‌کند تا حقیقت را توضیح دهد—میایی که او به‌سویش شلیک کرده بود در واقع میراندای تغییر شکل داده بود، که با استفاده از یک سلاح بیولوژیک این توانایی را داشت. ایتن که از این واقعیت عصبی و خشمگین است، می‌خواهد بداند چرا کریس هرگز چیزی در این‌باره به او نگفته بود و از او می‌خواهد تا تمام حقیقت را فاش کند.

کریس به او توضیح می‌دهد که میراندا زنی کاملاً دیوانه است، و هیولاهایی که ایتن در روستا با آن‌ها روبه‌رو شده، همگی حاصل آزمایشات بی‌شمار او روی ویروس کپک بوده‌اند. در نهایت، کریس به ایتن قول می‌دهد که دخترش را دوباره به او بازگرداند.

ایتن در مسیر خود سرانجام با میراندا روبه‌رو می‌شود، اما پیش از آشکار کردن ظاهر واقعی خود، میراندا با چهره‌ی میا او را آزار می‌دهد. میراندا توضیح می‌دهد که رزماری نه‌تنها جانشین Eveline، بلکه شکل کامل‌تر و حقیقی او است—به همین دلیل، باید از آن میراندا باشد. او اعلام می‌کند که رز دوباره، این‌بار در قالب Eva، دخترش، متولد خواهد شد. سپس، میراندا تغییر شکل داده و این‌بار در ظاهر پیرزن عجوزه که تمام این مدت در مسیر ایتن قرار می‌گرفت، ظاهر می‌شود.

میراندا سرانجام آخرین حرکت خود را انجام داده و با حمله‌ای مرگبار به ایتن، قلب او را از سینه‌اش خارج می‌کند—تا به‌عنوان بخشی از کلکسیون Mold Root حفظ شود. ایتن روی پاهای میراندا جان می‌دهد، و میراندا مراسم احیای دخترش را آغاز می‌کند.

باس فایت نهایی resident evil village

Resident Evil Village – نبرد پایانی و فداکاری ایتن

در سوی دیگر ماجرا، کریس ردفیلد و تیم Hound Wolf Squad درحال برنامه‌ریزی حمله هستند، زمانی که یکی از مأموران خبر مرگ ایتن را به کریس می‌رساند. کریس اعتراف می‌کند که در ماجرای حمله به میراندا در قالب میا دچار بی‌احتیاطی شده بود، که این فرصت را به میراندا داد تا با جعل مرگ خود، نقشه‌هایش را پیش ببرد. کریس تصمیم می‌گیرد حمله‌ی همه‌جانبه‌ای علیه میراندا ترتیب دهد و انتقام ایتن را بگیرد.

پس از چندین نبرد اولیه، کریس بمب‌هایی را در نقاط مختلف روستا کار می‌گذارد تا آن را منفجر کند. سپس، او موفق می‌شود به میا واقعی که همچنان در این محل زندانی بود، برسد و او را نجات دهد.

در همین حین، ایتن وینترز به لطف قابلیت‌های بازسازی Mold بار دیگر به زندگی بازمی‌گردد. او در این لحظه متوجه می‌شود که چند سال پیش نیز توسط جک بیکر کشته شده بود. پی بردن به حقیقتی تلخ—اینکه او در واقع یک انسان نبوده—باعث نمی‌شود که از نجات رز منصرف شود.

شکست میراندا و فداکاری نهایی

در نبردی سرنوشت‌ساز، ایتن موفق می‌شود میراندای تضعیف‌شده را شکست دهد. سپس، رز که دوباره به یک نوزاد کامل تبدیل شده است، به کریس تحویل داده می‌شود تا به جای امنی منتقل شود. در آخرین لحظه، ایتن با منفجر کردن روستا و Mold Root خود را قربانی می‌کند، تا اطمینان حاصل شود که تهدید میراندا برای همیشه نابود شده است.

هیولاهای بازی resident evil village

Resident Evil Village – Shadows of Rose و آینده‌ی مجموعه

پایان داستان Resident Evil Village: سایه‌های رز

بازه زمانی:۱۶ سال پس از حادثه‌ی دهکده

در این بسته‌ی الحاقی، رز وینترز نوجوان با قدرت‌های منحصر به فردی که از بدو تولد کسب کرده، دست و پنجه نرم می‌کند. این توانایی‌های ویژه باعث شده تا در میان هم‌سن و سالان خود منزوی شود. رز برای رهایی از این قدرت‌ها، وارد ناخودآگاه Megamycete، هسته‌ی مرکزی قارچ Mold می‌شود.

در این مسیر، او به بقایای میراندا برخورد می‌کند—تهدیدی که هنوز از میان نرفته است. رز برای شکست این دشمن دیرینه، به قدرت‌هایش نیاز دارد. اما پس از این مبارزه، از تصمیم خود برای رهایی از این قدرت‌ها پشیمان می‌شود و در نهایت Megamycete را ترک می‌کند. پس از این ماجرا، رز به سر قبر پدر فداکارش، ایتن می‌رود تا لحظاتی با یاد او تجدید دیدار کند.

چگونه بازی‌های Resident Evil را به ترتیب زمانی تجربه کنیم؟

برای این منظور، تمرکز اصلی روی ۱۲ بازی از مجموعه‌ی رزیدنت ایول خواهد بود—۱۰ بازی اصلی و دو نسخه‌ی اسپین‌آف Revelations.

هرچند دیگر عناوین این مجموعه که تعدادشان به بیش از ۳۰ بازی می‌رسد، همچنان نقشی در خط داستانی رزیدنت ایول دارند، اما برای تجربه‌ی ساده‌تر و دسترسی راحت‌تر، این ترتیب در نظر گرفته شده است.

به این ترتیب، بازی‌های عرضه‌شده برای پلتفرم Wii، موبایل، عناوین فرعی مانند Resident Evil Survivor و Dead Aim، مجموعه‌های Umbrella Chronicles و Darkside Chronicles، و اسپین‌آف‌هایی نظیر Gaiden، Outbreak، Mercenaries 3D، Operation Raccoon City، Resistance، Umbrella Corps و Re:Verse در این فهرست قرار نگرفته‌اند.

با این حساب، ترتیب بازی‌های اصلی رزیدنت ایول به‌صورت زمانی (Chronological) به شرح زیر است:

  • Resident Evil 0
  • Resident Evil
  • Resident Evil 2
  • Resident Evil 3: Nemesis
  • Resident Evil: Code – Veronica
  • Resident Evil 4
  • Resident Evil Revelations
  • Resident Evil 5
  • Resident Evil Revelations 2
  • Resident Evil 6
  • Resident Evil 7: Biohazard
  • Resident Evil Village + Shadows of Rose DLC

آینده‌ی مجموعه‌ی Resident Evil

طرفداران این مجموعه‌ی نزدیک به ۳۰ ساله همچنان می‌توانند انتظار عناوین جدیدی را در سال‌های پیش رو داشته باشند. در اواخر سال ۲۰۲۳، کپکام تأیید کرد که روی بازسازی‌های بیشتری از این مجموعه کار می‌کند. برخی گزارش‌ها احتمال معرفی ریمیک بازی‌های Resident Evil Zero و Code Veronica را مطرح کرده‌اند. البته، نگاه کپکام فقط به گذشته نیست—بازی Resident Evil 9 نیز در دست ساخت قرار دارد.

تا این لحظه می‌دانیم که کوشی ناکانیشی، کارگردان Resident Evil 7، مسئولیت ساخت این بازی را بر عهده دارد. سؤال بزرگ این است که آیا این نسخه شخصیت‌های جدیدی را معرفی خواهد کرد، یا اینکه بار دیگر ایتن وینترز باز خواهد گشت؟

منبع: https://game-a-tech.com/2025/05/15/game-articles-resident-evil-story/

تعداد بازدید از این مطلب: 12
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0




می توانید دیدگاه خود را بنویسید



تعداد صفحات : 0